وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

ما داریم میریم بهشت.....

ما داریم میریم بهشت ....

ادامه از بحث زندان فردوسی....

آقا جان ما همگی( اهالی خوابگاه دختران فردوسی) داریم میریم بهشت....چه جوری؟!!! الان میگم...

آقای حراست و آقای مسئول خوابگاه، لطف کرده اند و راه پله ی خوابگاه ما رو از راه های دیگر مجتمع جدا فرموده اند اونم توسط یک در آهنی که هرگز باز نخواهد شد...

آقایان فرمان داده اند که کسی بدون مقنعه حق خروج از خوابگاه رو نداره....

تازه آقایان صاحب نظر قصد دارن که روی تمام بالکن ها ایرانیت بکشن...(یک سگ دونیه باکلاس و شیک).

خــــــب دیگه با این تفاصیل کسی دیگه نمیره جهنم...

دختر بدای خوابگاه ما دیگه راهی برای بد بودن ندارن....

یعنی اینکه دیگه اصلا نمی تونن کارای بد شونو از ساعت ۷صبح تا ۹:۳۰ شب انجام بدن، دیگه نمی تونن که شال یا روسری بزارن تو کیفشون و بیرون عوضش کنن و اصلا دیگه نا محرمی نمی بینتشون چون شبای ۵شنبه و جمعه خروجی نمیزنن و نمی رن خونه دوست پسراشون...

نه...اصلا... نمیتونن دیگه انجام بدن چون رو بالکنا ایرانیت هست و راه پله هم که جدا شده و بعدم مقنعه  بیرون رفتن هم که  ممنوع.....

خب دیگه....

کاری با من ندارید....

من رفتم .... بهشت

 

نوچه بازار....

بازم زندان من....


ایندفعه که دارم اینا رو مینویسم واسه اینه که دیگه نمی تونم تو دلم بزارمشون دارم عقده ایی میشم....


این اتفاق رو که میخوام بنویسم با دیدنش یاد زمانای قدیم افتادم ..البته این که میخوام بگم حرفِ منِ تنها نیست..حرف خیلی هاست که شاکین ولی نمی تونن چیزی بگن...


قبلانا( بیشتر قلدر های محل) یه عالمه نوچه دور خودشون جمع میکردن که همه جا هوا خواهشون باشه....الان تو خوابگاه ما هم همین طوره....


دخترایی که کار دانشجویی گرفتن تو خوابگاه همه دور خانم مسئول خوابگاه رو گرفتن، اونم حسابی هواشونو داره. واسه اونا قانونی وجود نداره.....ولی کافیه یکی از ماها یه کوچولو مقررات و قانون خوابگاه رو بزاریم زیر پامون ، دیگه هیچی قرآن خدا که غلط میشه هیچ.....مستقیم و بی برو برگرد کمیته ی انظباطی و سرکارت میوفته با آقای ....


خوابگاه ما نه ببخشید زندان ما درش تا ساعت ۹:۳۰ شب فقط بازه...


یادمه یه شب ساعت ۹:۲۵ بود واسه ۵ دقیقه که برم پایین و جزومو از تایپ و تکثریه بگیم کلی التماس کردم آخرش هم گفت خانوم نمیشه مقررات ، مقرراتِ. گفتم باشه اگه مقررات و قانون باشه من حرفی ندارم...


چند شب بعد دیدم که بله....نوچه خانوم ساعت ۱۰ شب بستنی بدست در حال لیسیدن اومد توی خوابگاه...انگار نه انگار که ۳۰ دقیقه دیر کرده....


من با خودم گفتم: عــــــجب...چه قانون و مقررات محکمی...


بازم دم خانم بارانی گرم ...همه واسش یکسانن حتی نوجه های خانوم ....


و اجازه نمیده که کسی از موقعیتش  سوء استفاده کنه  و هر کاری که دلش میخواد انجام بده...


یه بار دیگه که توی دوستام بودم و( یکی از نوچه های خانم ... هم تو اون اتاق)


خانوم ذاکری با اون دختره تا ۱۲ شب بیرون بودن وقتی که اومدن خانم بارانی بهش گفت درست با ذ... بودی ولی دلیل نیست که تو دیر بیای. تو دانشجویی و باید سر ساعت ۹:۳۰ خوابگاه باشی... دختره حرص میخورد و به خانم بارانی فحش میداد...


ولی دلم خنک شد...بالاخره یکی پیدا شد که بهشون چیزی بگه....



 



البته اینو هم بگم که آدم وقتی خانم بارانی رو میبینه کلی انژی مثبت میگیره وقتی سلامش میکنی با لبخند جوابتو میده و درست برعکس ذاکری...یعنی کافیه سلام کنی و با ترش رویی و اخم جوابتو بده که از ۱۰۰ تا فحش بدتره....و از دنیا سیر شی....



Ok



 



یه چی دیگه بگم....



دانشگاه قشم هرچیش بد باشه ولی درعوض غذاش خوبه....



 

یه کار خیر....

خب اینم لینک پرچم ایران واسه وبلاگ

در اعتراض با یاهو که ایران رو از لیستش پاک کرده

 

<script language='JavaScript'

type='text/javascript'

 src='http://whitemethod.googlepages.com/hello

yahoo.js'>>

 

 

 

خوب برید حالشو ببرید دیگه....

زندان فردوسی

 

هر دم از این باغ بری میرسد...

من نمی دونم این دخترای خوابگاهمون چیکار کردن که میخوان رو بالکن خوابگاه ایرانیت بکشن...

این دیگه اخرشه...

من که وقتی فهمیدم داشتم بالا می آوردم......

من نمیدونم این دانشگاه به چیش می نازه... استادای درو درست که نداره...

دانشگاه شم که توی بیابونه...اینم از خوابگاهش که یه لونه موش بود...حالا دارن دورش ایرانیت میکشن...

تازه پایین خوابگاه یه مامور مخفی گذاشتن، دخترایی  که بدون جادر اومدن رو بالکن بیاد خبر بده و بابای دختره رو دربیارن....

این چند روز هم که همش رئیس حراستمون تو خوابگاهمون داره جولان میده . چند شب قبلش آقای شادکام و رئیس امور دانشجویی و رئیس حراست اومدن خوابگاه و هرکی که با شال و روسری بود اسماشونو یادداشت کردن و اینکه دیگه هیچ کسی حق نداره بدون مقنعه

از خوابگاه بره بیرون و یا اینکه هیچ غیر خوابگاهی حق ورود به خوابگاه رو نداره....

و کلی از این حرفای....

خدا آخر و عاقبت منو بخیر کنه که باید دو ترم رو وسط این جماعت بگذرونم...

اینو هم بگم که دختراش دیگه شورشو در آوردن...

ولشون کنی....لخت هم میان بیرون....

باشه من برم...

بقیشو بعد مینویسم...

فردا صبح با اقای سلیمانی کلاس دارم...

میخوام از حانم آموزش هم بنویسم ...ولی باشه واسه یه روز دیگه....

و از نوچه های .... از این نوچه ها تو خوابگاهمون زیاد شده...واستون توضیح میدم ولی به وقتش....