اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
منــــــــ
مشخصات یک بلاگر، نه توفیری به حال مخاطب مجازیای داره که به اینجا گذری میزنه ، نه این عناوین و مضامین!.... اما جهت رفع کنجکاوی و ابهام همین بس که:
جیغِ این وبلاگ، یه دختر سادهست که در اولین روزهای زمستان سالهای جنگ توی یه شهر بندری به دنیا اومد، که یه لیسانس لکندی کامپیوتر داره و یه ذهن عصیانگر و آشوبگر پس یه چهره آروم.... و حالا هر موقع که اینجا مینویسه. رها از قیود و موازین و آدابی که به فکر و زبان و قلمش زنجیر میزنند، میخواد از جفنگیات و خزعبلات و تفکراتی بنویسه که فکرشو مشغول میکنن... تا شاید باخوندن اونها در بعد، پی به عواملی ببره که روحش رو فرسایش میدادن و میدن، و باشد چراغی هر چند کم سو به سوی روشنایی...
ادامه...
یه مرد 80 ساله میره پیش دکترش برای چک آپ، دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده: هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر 25 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟ دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب... بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ..... بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین ! پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما" یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده ! دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا" منظور منم همین بود !
نتیجهءاخلاقی: هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجهء کار خودته ادعا نداشته باش !