وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

این زمستون نمی خواد بره...

ســــــــــــــــــرما خودرم فتیر.....چشمام باز نمیشه، بعد دو سال، سرماخوردگی اونم تو این وقت سال زشته...


۷-۸ اسفند حذف و اضافه دارم... میخوام یه ۴ واحد دیگه بگیرم کار آفرینی و کارگاه مبانی الترونیک،


هفته ی پیش رفتم دانشگاه -چهارشنبه از ۸ صبح تا ۸ شب کلاس دارم ولی فقط ریاضیش تشکیل شد اونم آقای مدبر اومد سر کلاس یه تو ضیح کوچیک داد و بد گفت برین... .


من و مینا هم که از صبح دنبال کارای یکی از دوستامون بودیم که کاری کنیم که مشروط نشه چون اگه مشروط میشد این ترمی اخراج میشد از دانشگاه ، به این استاد رو بزن به اون استاد رو بزن ، با اون سر کله بزن و خلاصه اعصاب خوردی....


یه چیزی فهمیدم از صحبت کردن با استادا و چند تا از کارمندای دانشگاه که آقای آموزش که توی آموزش هست رو هیشکی حساب آدم نمیکنه، وقتی داشتم شکایتشو میکردم مافوقش برگشت و گفت که اینو ولش کن در شان تو نیست که جوابشو بدی....اون اصلا آداب معاشرت بلد نیست....


آخی دلم خنک شد...


یه چیز دیگه کمالی کلاسمون برنامه نویسی گرفته ۱۶ ، الانم که واسه خودش کار دانشجویی گرفته تو آموزش، پسر باحالیه...



این هفته هم تا ۳ شنبه نمیرم دانشگاه،


وایییییییییییییییییی تب دارم...از چشام جای دماغم آب میاد....