ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
خب اینم چهار شنبه سوری امسالمون
بعد دو، سه سال امسال و موندم خونه، تو حیاطمون اتیش روشن کردیم.
پریدیم از رو آتیش و کلی حال و صفا....جا هیچکدومتونم خالی نبود...
عجب آتیشی بود، و بعدش سیب زمینی ذغالی خوردیم، خیلی وقت بود که سیب زمینی
ذغالی نخورده بودم...
دختر خالم و شوهرش و بچه شم بودن و کلی هم سمبوسه خوردیم (از سمبوسه فروشیه نادر خریدیم بچه بندریا فکر کنم بدونن کجاست).
نکته ی جالبش اینه که اتیش رفته بود بالا و ما هم که خونمون نزدیک آتش نشانیه یکیشون اومده بود دم خونمون ببینه که داریم می سوزیم یا نه؟
شیوا هم ازخوردن زیاد در حال رودل کردنه و من چون نمی خواستم مزاحمش بشم اومدم تا این پست رو بزارم اینجا...
فعلا تا بعد. . .