وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

تــولدش بـــود

۲۴ دی ساعت 9:15 دقیقه صبح چشم به جهان گشود.

فرزند اول یک خانواده سه نفری شد .

بعد از یک سال و نیم متوجه شد که تک فرزند نیست و یک خواهر کوچک تر در راه است .

روز ها و شب ها در اندیشه و تفکرات برای نقشه شومش یعنی قتل خواهر کوچکترش بسر می برد .

در یازده روزهگی خواهرش به زور به آن تخم مرغ آبپز خوراند که او را بکشد ولی با هوشیاری مادرش آن نقشه شوم از هم پاشید .

سال های زیادی در تلاش برای نابود کردن خواهرش بود ولی موفق نشد .

به علت نا امیدی در مقصودش و به بهانه درس خواندن ترک ولایت کرد .

هم اکنون در شهر غربت به سر می برد .

تولدش مبارک



ته نوشت :

1- من خواهرشم.

2- هنوز کادو تولدشو ندادم .

3- شرمنده یکم دیر نوشتم کامپیوترمون مریض بود .