وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

زندگی ادامه دارد


ساعت 2:20 نیم روز

تند تند یه مانتو زدم به تن و شال و یه کفش راحتی و حرکت با شیوا جلو سیتی سنتر قرار داشتم، سر خیابون خونه منتظر تاکسی زرد بودم که چند قدم جلوتر از من یک سایپا 141 زد رو ترمز، بر نگشتم نگاهش کنم، آروم  دنده عقب گرفت و جلو پای من شیشه شو آروم داد پایین و یه فحش توپول بهم داد و همونجور اروم شیشه رو داد بالا و رفت....قیافم شکل علامت سئوال بود.

 بعد یه مدت طولانی رفتم دوچرخه سواری، صبح زود قبل طلوع آفتاب تا کنار دریا رکاب زدیم و چند لحظه ای طلوع افتاب روی دریا رو  نگاه کردیم و برگشتیم، اومدم خونه و یه دوش و لالا بعد که بیدار شدم..... تمام عضلاتم گرفته بود....خیلی درد می کنه.....ولی با تمام این درداش می ارزید و توصیه می کنم حداقل یکبارم که شده تو عمرتون امتحانش کنید.

دارم کتابای مامان رو تایپ می کنم مث این برده های مصری اسیرم کرده وقتی اعتراض می کنم که مامان کمی استراحت، میگه دارم بهت پول میدم، می گم مامان اینجور که داره پیش میره هر چی پول که قراره بدی من باید بدم خرج دوا درمون...ارتروز گردن و انگشت شصت گرفتم؛ به خرجش که نمی ره. خدا عاقبت منو به ختم به خیر کنه.



ته نوشت:

۱. زور داره فحش مفت خوردن

۲. مردم تب دارن این روزا

۳. یعنی ماحتکش از کجا سوخته بود که سر من خالی کرد؟!!!

۴. الان دو روزه که در بعضی نقاط بدجور احساس درد می کن.

۵. مامان یک دیکتاتور مهربان.

۶. کنگره ویران کنید از منجنیق/   تا رود فرق از میان این فریق / شرح این را گفتمی من از مری / لیک ترسم تا نلغزد خاطری / نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز/   گرنداری تو سپر واپس گریز  / پیش این الماس بی‌اسپر میا/    کز بریدن تیغ را نبود حیا /  زین سبب من تیغ را کردم غلاف / تا که کژخوانی نخواند برخلاف

شب

شب است و چهره ی میهن سیاهه

نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم

که هر که عاشقه پایش به راهه
برادر بی قراره ، برادر شعله واره ، برادر دشت سینه اش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان

من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون میبارد از دلهای سوزان
برادر نوجونه ، برادر غرق خونه ، برادر کاکلش آتش فشونه
تو که با عاشقان درد آشنایی ، تو که هم رزم و هم زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار ، بزن شیپور صبح روشنایی

برادر نوجونه ، برادر غرق خونه ، برادر کاکلش آتش فشونه

ته نوشت:

1. اجرا از استاد شجریان

سر گردنه

دوستت با دوستش تو رو شام دعوت می کنه بیرون.....

سرت منت می زارنو می گن هر جا که تو بگی....

تو هم کباب ترکی رو ترجیح می دی...

سفارش میدین و

منتظر می مونین.

دو سه لقمه از ساندویچتو گاز می زنی و با ولع می خوری

سانویچتو می دی دست دوستت واست نگه داره تا نوشیدنی تو باز کنی....

با سر قوطی که باز نمی شه مشغولی...

سرتو میاری بالا

چشات از حدقه می زنه بیرون

دوستت ساندویچ خودشو خورده و با تمام اشتها داره ساندویچ تو رو می خوره....

زل می زنه تو چشات و می گه بفرما...

تو فقط یه چیز می تونی بگی:

نوش جونت، من سیرم

خواب نیمه کاره

سلام فاحشه
هان ؟ تعجب کردی!؟... میدانم در کسوت مردان آبرومند، اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان! چه گناه کبیره ای…! میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام
راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردواز یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟
تن در برابر نان ننگ است
بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان
شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین
شنیده ام روزه میگیری،
غسل میکنی،
نماز میخوانی،
چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،
رمضان بعد از افطار کار می کنی،
محرم تعطیلی.
من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم!
فاحشه!!!… دعایم کن 

 

 

 

 این شعر رو برای بار دوم اینجا نوشتم، این مسائلی که این چند وقت اخیر دورو برم اتفاق افتاده بد جورمنو تو فکر برده و حسابی هم ترسوندتم.  

مخم تعطیل کرده از بس که پُره سئوال و جرات نداره از کسی بپرسه و می ترسه که مبادا انگ مرتدی بهش بزنن، می ترسه، حتی به سایه خودش هم اعتماد نداره.... از آینده ایی که ممکنه نداشته باشه میترسه و از آیینده ایی که ممکنه باشه و طبع دل نباشه

دارم شک می کنم به همه، به هر چیزی که می تونی فکرشو بکنی....  

 

 

ته نوشت: 

1. موندم این وسط که حرف کی رو قبول کنم 

2. سگ تو این زندگی 

3. در مورد این شعر فکر کنین، هر چی ازش فهمیدین به منم بگین.