وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

از ماستــ کهــ بر ماستـــ

دیروز عصر منو ابجیم برای خرید از خونه رفتیم بیرون، موقع برگشت ساعت از 9 گذشته بود و تاکسی نبود و اگه بود همه می پریدن سرش و نمیشد نزدیک شد، من و آبجیم تصمیم گرفتیم که با خط واحد بریم خونه، سوار که شدیم اتوبوس شلوغ بود و واستادیم، خانمی بود که داشت به خانم دیگه می گفت بچه تو بلند کن من بشینم، من توچهی به اونا نکردم و دیدم که اون خانم بازم داره اصرار می کنه و اون زن( زنیکه مناسب ترشه) قبول نمی کنه که بچه سه ساله ش از رو صندلی بلند شه تا اون خانم بشینه، وقتی برگشتم رو به زن و بهش بگم حالا نیم ساعت مگه بیشتر طول می کشه واستا دیدم زن بارداره، برق از چشام پرید چطور اون زن که خودش هم زمانی بادار بوده و این دوران رو گذرونده می تونه نسبت به این زن اینقدر ظالمانه رفتار کنه، برگشتم به زنه گفتم بارداره بچه تو بلند کن، بهم گفت بچه مو بکشم راحت میشی گفتم نه بلندش کن این خانم بشینه مگه تو خودت حامله نبودی؟ تو زن نبودی؟ درد نداشتی؟ تو خودت نمی خوای دیگه حامله بشی؟ وقتی من اینجوری به زنه گفتم باقی مسافرا هم بهش اعتراض کردن ولی زنیکه که نذاشت بچه اش از جاش تکون بخوره، یه خانم مسن از اون ته اتوبوس بلند شد و جاشو داد به اون خانومه. آه زن حامله خیلی بده اگه دامن کسی رو بگیره و دعاشم خوبه اگه واسه کسی دعا کنه. این اعتقاده منه.
حالا وقتی یه زن به زن دیگه ای که حال و هوای یه روز اونو داشته رحم نکنه ما از مردا چه انتظاری می تونیم داشته باشیم؟
وقتی به خودمون رحم نمی کنیم و به هم نوع خودمون به یک زن مثل خودمون، نباید حرفی از برابری حقوق زن بزنیم.
از ماست که بر ماست...



زنانی که جایگاه خود را می شناسند!    اینم ببیند بد نیست.

ته نوشت:
1. تو گه میخوری حرف از حقوق مساوی مرد و زن می زنی وقتی که خودت حقوق زن رو رعایت نمی کنی.
2. خیلی دوست داشتم اون زنو بزنم موهاشو بکشم و صورتشو چنگ بزنم.
3. زن اینقدر بیشعور اخه؟!!!

د یـــ د ا ر

هفته ی گذشته با خواهرم رفتم شیراز، مثلا واسه کارای فارغ شدن از تحصیل که ازش یک سالی می گذره ولی اصلن مهم نیست و نمی خوام راجع بش حرف بزنم چون کاریست بس طاقت فرسا و حرص در اور. منم که کلن ادم عصبی هستم ترجیح دادم خوش بگذرونم و فحش بدم اونایی که سنگ جلو پام انداختن واسه ردیف شدن کارام از همینجا بهشون میگم همتون کمپوت انین.

خب بگذریم. از بخت خوب من هوای این چند روز اونجا بیش از حد بهاری و رو به زمستانی بود. ولی من حالشو بردم، از قدم زدن زیر نم نم بارون تو بلوار چمران و شبای حافظیه و کرم ریختن با دوستای دانشگاهیم توی پاساژ افتاب تا خوردن پیتزا لقمه ای بی مزه ی بدون سس....

خوردن میوه چای و پشت بندشم ناهار بسیارخوشمزه تا خرخره و کاهو با رب انار و ترشی شیرازی با غوره فراوون و اب انار 100 درصد طبیعی و  سیب ترش و بستنی قیفیه بابا بستنی و شام. باور کند اسهال نشدم.

خب این چندتا عکس زیر هم ماحصل شیراز بودنم و باغ ارم رفتنمه.....








ته نوشت:

1. از رئیس حراستمون هم خیلی خیلی مرسی که کمک کرد کلی کارای فارغ شدنمو جلو بندازم

2. مرسی از جواد که باقی کارای مونده فارغ شدنم رو انجام داد.

3. مرسی از خواهر محبوبه و مامان اعظم و سمیرا که همراه من بودنو و عصبی بودن و جیغ جیغامو نق نق هامو و بدقولی هامو تحمل کردن.

4. مرسی از داماد خان با خانواده محترم که اونم زبون تیز و غرغر و نق نق و اخم های منو تحمل کردن و مرسی از مامان داماد که غذاهای خوشمزه خوشمزه بهمون داد.

5. مرسی از خودم که کلی به خودم کیف دادم تو هوای خوب شیراز....

۶. این سربازا خیلی باحال بودن مث سربازای دیگه نبودن که به دخترا متلک بندازن اونا از وقتشون داشتن حداکثر استفاده رو می بردن و اصلن ادمای دوروبرشونو نمی دیدن، و تو حالت های مسخره از خودشون عکس می گرفتن خب من و دوستام هم ترجیح دادیم از اونا عکس بگیریم و این که اخر سر مسئله لو رفت و ما مجبور شدیم در بریم.

سوزهـــ دلتونــــــ

خیلی کیف میده وقتی باقی دوستات دارن از گرما تبخیر میشن و تو داری زیر بارون قدم می زنی و شبا از سرما سگ لرزه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت: 

۱. الان سه روزه که شیراز بارونه و من خرکیف.

فارغــــ شدنــــ

یک سالی از فارغ شدن من از دانشگاه می گذره و هنوز نرفتم پیگر بشم که این مدرک را به من بدهند تا بگذارم در کوزه و آبش را بخورم؟ (منظورم آبی که از کوزه تراوش می کنه و ماحصل تخمیر مدرکمان است). چند روز پیش قصد رفتن کردیم و مدارک مورد نیاز برای دانشگاه را جمع اوری تا تحویل نماییم  انها هم لطف کنن و منت بگذارن سرمان تا مدرکی که اگر دانشگاه نمی رفتم با پولش حداقل یک پراید زیر پام بود را بهم بدهند. در این میان هرچه دنبال کارت دانشجوییمان گشتیم نبود، با خودم گفتم کاش حداقل گمش می کردم که دلم نسوزه ( چون جایی گذاشته بودم که مثلن گم نشه). بعد گذشت سه- چهار روز. برگشتم روبه خدا گفتم : خدا! یعنی تو دلت میاد من پنج هزارتومان مفت و الکی بریزم تو شکم این جاسبی؟ تو راضی می شی؟ این چندسال کم بود این پنج هزارتومان بخدا به جان تو نباشه به جون خودم زور داره. بیا و کمکی کن و جای کارت رو به من نشون بده.

خب کارتمو پیدا کردم و الان از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم، دلم خنک شد که پولی نمی ره تو جیب این جاسبی که چندسال منو الاف خودش کرد که آخرشم هیچ.

به هر حال امروز دارم میرم، به قول سعدی: خوشا شیرازو هوای بی مثالش  دل همتون بسوزه.


راون پریشیـــــ

جدیدن مردم دارن بر می گردن به عصر دایناسورها، اماده ان تا از لونه ات بیای بیرون تا یه لقمه ات کنن. زندگیه داریم؟!!!

میشکا بیدار شو پاشو بامن حرف بزن

همسترمون میشکا رسمن مرد، کلی گریه کردمو ابجیم ضجه می زد و صداش می زد

دردناک تر این بود که نفس های آخرشو تو دستای آبجیم کشید.

از اینا بگذریم تنها چیزی که فکر منو خیلی مشغول کرده اینه که اگه منم بمیرم آبجیم اینقدر واسم ضجه می زنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آمپولـــــــ

همه ی مردم میرن آمپول تو باسنشون می زن ما تو کلمون. زندگیه داریم؟؟؟