وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

شاگرد زرنگ من

گاهی از وقتها معلم خصوصی بعضی از بچه ها می شوم و ادای معلم ها را در می آورم....

سارینا کوچکترین شاگردم بوده که کلاس اول را تمام و به کلاس دوم می رفت.... املاء نوشتنش صفر ، روخوانی اش هم صفر..... مدت خیلی کمی پیش من می آمد چون اکثر اوقات یا من وقت نداشتم یا اون.... وقتی هم که می امد با لهجه و لحن صحبت کردن خوشگلش کلی حالم رو عوض می کرد.

متن زیر یکی از مکالمه های حین درس دادن من به ساریناست:


من: این جمله رو بخون " آن مرد با خود سیب دارد"

سارینا : آن مرد سیب داشت

من:    سارینا با من تکرار کن ..دِ آ ر َ د .. سارینا تکرار کن

سارینا : داشت

من: سارینا عزیزم شکل کلمه رو دقت کن  د ِ آ رِ َد  اصلن "ش " نداره.... حالا از اول بخون

سارینا: داشت

من: خب جمله ی بعدی رو بخون