ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
از نظافتچیه شرکتمون خوشم نمیاد/ حرف مفت زیاد می زنه و کار هم نمی کنه/ واسه وظایفی که انجام میده منتم می زاره/ و اگه گیر بدم بهشو بگم / بیا این کارو انجام بده/ قهر می کنه/ و بعدش تا اخر اون روز محلم نمیده/
دقیقن مثه امروز که اول صبحی بهش گفتم اتاقمو جارو بزنه/ دقیقن دوساعت بعد اومد جارو زد/ گفتم بعد جارو روی میزهاهم دستمال بکش / که این کارو انجام نداد./ و بعدش اینقد سرسنگین برخورد کرد که جرات نکنم بگم کاری انجام بده/ .
البته بیشتر بابته این ناراحته که کمپوت خوخ (بعضیا بهش میگن هلو)منو خورد بی اجازه، منم مجبورش کردم یکی دیگه بگیره و اون یکی رو که گرفته بود هرچی میگفت بیا تقسیمش کنیم من به روی خودم نیوردم/ هی رد میشد و میگفت:/ خوخ خونم کم شده/ و اخرشم کمپوتمو تو شرکت نخوردمو بردم محل کار رفیقم اونجا با دوستانم خوردم./ فرداش همون اول صبح اومد گفت اخر کاره خودتو کردیو تنهایی خوردیش؟ ایشالله دل درد بگیری/ گفتم ماله خودم بود الانم هضم شده رفته/
گفت پس مشکلت همین بود؟ همینو بگو ماله خودت بود.... نیش خند زدم بهشو گفتم همه چیزو قرارنیست تقسیم کنم.....
الان کارد بزنی خونش در نمیاد..../
کافیه خوراکی داشته باشم تا از در اتاقم تکون نخوره/ از این جور آدما خوشم نمیاد.
آدم زیر آب زنی هم هست / نمی دونم چجوری، چه کاری انجام بدم که کنده بشه و آویزونم نباشه، البته اون کلن آویزون همه هست .
این میز یکی از مهندس های 55-60 ساله همکار هستند که به مدت 8 روز رفته مرخصی....
ته نوشت:
1. این کامپیوتر خرابه و کاملن بلااستفاده
2. اون نحوه ی محافظت از صفحه کلید بود که منو درگیر خودش کرد.