وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

یه کارمند بی پول

پست با کمی تاخیر ...


بعد از دو هفته در بستر بیماری بودن، میتونم روی پاهام وایسم و دوره ی نقاهت رو می گذرونم ، هرچند که هنوز آثار بیماری کامل برطرف نشده ، دوباره برگشتم به اتاقم تو محل کارم، دلم براش تنگ شده بود. برای میزم و کامپیوترم و موشهای اتاقم... چند روزی درگیر استعلاجیم بودم که دفتر تهران حاضر نبود کارمو انجام بده و میگفت که خودت باید بیای و هی از اونا انکارو از من اصرار که کار کشید به تهدید از جانب من که اگه انجام ندین شکایت میکنم بیمه و ... مدیر پروژه اروم شد و گفت باشه ، انجامش میدم. 

هنوز دارو مصرف میکنم و فردا باید برم بیمارستان برای یه سری پیگیری های دیگه برای بیماریم.

هنوز از حقوق خبری نیست و فعلن باید سماق بمکیم، البته همه کارمندا قرار گذاشتن که یه روزو نیان شرکت و کارگاه رو تعطیل کنن و ببینن که آیا حقوقی میاد یا که نه!

واسه ترم تابستون انتخاب واحد کردم و امیدوارم که خودمو مجبور کنم کمی جدی تر به درسم فکر کنم و بیشتر آییندمو جدی بگیرم. 

شروع کردم به کنترل خشمم و ورزش کردن، البته دیگه حوصله ایی نمونده واسه عصبانی شدن و داد زدن و بحث کردن، ترجیح میدم سکوت کنم، بگم باشه، تو راست میگی . . . میخوام زودتر سرو ته یه مسئله بسته بشه و ادامه پیدا نکنه، و این ورزش هم باعث شده که اروم تر بشم و تو روحیه م تاثیر مثبتی داشته و خوشحالم از این موضوع.