وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

اسفند قشنگ من

هیچ‌ وقت اسفند را این مدلی دوست نداشتم.

نه حال و هوای خرید کردنش را دوست داشتم

نه این هول و ولا و تکاپویی که به جان آدم می‌اندازه!

ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خسته‌ایم 

اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم،

سرعت‌مان را بیشتر و بیشتر می‌کنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، 

از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!  

اسفند را باید نشست

باید خستگی در کرد

باید چای نوشید... 

یازده ماه تمام، دردها، رنج‌ها و حتی خوشی‌ها را به جان خریدن که الکی نیست،

هست؟!!!

چطور می‌شود با حجم این خاطرات و دلتنگی‌هایی که روی دلم آدم سنگینی می‌کنند، 

مغازه‌ها را گشت یا قیمت فلان مانتو را با مغازه دیگر مقایسه کرد؟!

اسفند را نباید دوید

اسفند را باید با کفش‌های کتانی، قدم زد!



 

اونی که از ما گذشت ، در گذشت

آدم‌هایی‌ که ما را ترک می کنند 

سه‌ دسته اند

یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدم‌های سابق هستند و نه ما

گروه دوم کسانی‌ هستند که هرگز بر نمی‌گردند چه آنهایی که نمی‌خواهند ، چه آنهایی که نمی توانند

گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند ، نتوانند برگردند.

خطر ناک‌ترین گروه سومی‌‌ها هستند .

 چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند ،

 که ما تا مدت‌ها در کما می‌‌مانیم و خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم که برای چه آدم‌های بی‌ ارزشی اشک ریختیم ، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم ، و تا مرز نابودی ، زندگی‌ را فدا کردیم ... خیلی‌ دیر میفهمم ... خیلی‌ دیر ... ولی‌ یک روز میفهمم ... چیزی که هرگز نمی‌فهمیم این است که اصلا چه چیز این آدم‌ها را آنقدر دوست داشتیم؟؟؟؟ روزی که آدم‌های بزرگتری ، با ارزش‌های والاتری وارد زندگی‌ ما شدند ،  آن روز قدرِ  خودمان را بیشتر می‌دانیم.