وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

نازنین

با هم دیگه صحبت کردیم اینقدر حالش بد بود که دلش نمیخواست ویدیویی صحبت کنیم- حرف زدیم و دوباره نقشه کشیدیم واسه گردش و تفریح بعدبهبودش- اما هر دو نفرمون میدونستیم که دیگه تمومه- یه هفته بعد زنگ زدن که دم صبح سفر کرده و پسر و شوهر و مارو تنها گذاشته و رفته پیش بی‌بی.

ده روز بعد تولد۳۵سالگیشو تو خونه ش بدون حضور خودش جشن گرفتن- ما هم از اون ور دوربین موبایل تو جشنش بدون خودش شریک بودیم- 

هی روزگار بی‌وفا

تیرماه لعنتی

روزها و ماه‌های خوبی نیست.۴ماهه که فهمیدیم دخترخاله دانشمنده سرطان گرفته و حاضر نیست بره درمان.

من نمیتونم یهویی خودمو عوض کنم وهر روز هر روز بهش زنگ بزنم و حالشو بپرسم. مثل گشته اخر هفته ها از طریق واتس اَپ صحبت میکنیم و از روزایی که گذروندیم حرف میزنم. کلی عکس از شهری که عوض شده براش فرستادم و نقشه کشیدیم که وقتی اومد ببرمش اونجاها هم بهش نشون بدم.


کسل‌ترینم

خرداد همیشه در از حادثه‌ست برای همه و من

حوصله م دیگه خیلی سر رفته

شرکت و دانشگاه کسل کننده شدن و دنبال سرگرمی جدید باید گشت

مثلا درس خونیم

استاد مقاله‌ای که نوشته بودم رو دید و پسندید و قراره بفرستمش بره 

بازم فروردین

روزهای فروردین همیشه مزخرف تر از هر روز دیگه‌ای هستن