زندان فردوسی

 

هر دم از این باغ بری میرسد...

من نمی دونم این دخترای خوابگاهمون چیکار کردن که میخوان رو بالکن خوابگاه ایرانیت بکشن...

این دیگه اخرشه...

من که وقتی فهمیدم داشتم بالا می آوردم......

من نمیدونم این دانشگاه به چیش می نازه... استادای درو درست که نداره...

دانشگاه شم که توی بیابونه...اینم از خوابگاهش که یه لونه موش بود...حالا دارن دورش ایرانیت میکشن...

تازه پایین خوابگاه یه مامور مخفی گذاشتن، دخترایی  که بدون جادر اومدن رو بالکن بیاد خبر بده و بابای دختره رو دربیارن....

این چند روز هم که همش رئیس حراستمون تو خوابگاهمون داره جولان میده . چند شب قبلش آقای شادکام و رئیس امور دانشجویی و رئیس حراست اومدن خوابگاه و هرکی که با شال و روسری بود اسماشونو یادداشت کردن و اینکه دیگه هیچ کسی حق نداره بدون مقنعه

از خوابگاه بره بیرون و یا اینکه هیچ غیر خوابگاهی حق ورود به خوابگاه رو نداره....

و کلی از این حرفای....

خدا آخر و عاقبت منو بخیر کنه که باید دو ترم رو وسط این جماعت بگذرونم...

اینو هم بگم که دختراش دیگه شورشو در آوردن...

ولشون کنی....لخت هم میان بیرون....

باشه من برم...

بقیشو بعد مینویسم...

فردا صبح با اقای سلیمانی کلاس دارم...

میخوام از حانم آموزش هم بنویسم ...ولی باشه واسه یه روز دیگه....

و از نوچه های .... از این نوچه ها تو خوابگاهمون زیاد شده...واستون توضیح میدم ولی به وقتش....