فارغــــ شدنــــ

یک سالی از فارغ شدن من از دانشگاه می گذره و هنوز نرفتم پیگر بشم که این مدرک را به من بدهند تا بگذارم در کوزه و آبش را بخورم؟ (منظورم آبی که از کوزه تراوش می کنه و ماحصل تخمیر مدرکمان است). چند روز پیش قصد رفتن کردیم و مدارک مورد نیاز برای دانشگاه را جمع اوری تا تحویل نماییم  انها هم لطف کنن و منت بگذارن سرمان تا مدرکی که اگر دانشگاه نمی رفتم با پولش حداقل یک پراید زیر پام بود را بهم بدهند. در این میان هرچه دنبال کارت دانشجوییمان گشتیم نبود، با خودم گفتم کاش حداقل گمش می کردم که دلم نسوزه ( چون جایی گذاشته بودم که مثلن گم نشه). بعد گذشت سه- چهار روز. برگشتم روبه خدا گفتم : خدا! یعنی تو دلت میاد من پنج هزارتومان مفت و الکی بریزم تو شکم این جاسبی؟ تو راضی می شی؟ این چندسال کم بود این پنج هزارتومان بخدا به جان تو نباشه به جون خودم زور داره. بیا و کمکی کن و جای کارت رو به من نشون بده.

خب کارتمو پیدا کردم و الان از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم، دلم خنک شد که پولی نمی ره تو جیب این جاسبی که چندسال منو الاف خودش کرد که آخرشم هیچ.

به هر حال امروز دارم میرم، به قول سعدی: خوشا شیرازو هوای بی مثالش  دل همتون بسوزه.