عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد

 نفس های 89 ه و این شاید آخرین پست . 

 89 میگم مرسی که تو سال من بودی و غمگینم که 12 ساله دیگه باید صبر کنم تا تو بار دیگر برای من تکرار شوی...و برای 90 می نویسم که من از سخت پوستانم.

یک سال گذشت... بالا و پایین زیاد داشت ولی در کل ساله خوبی بود برای من..... همیشه هر جا اگه قرار بوده که آرزویی بکنم برای کسی آرزو می کردم که سال دیگه همون موقع اگه برگشت و پشت سرشو نگاه کرد، از عمری که گذرونده خوشحال و راضی باشه.....حالا من....امروز...اینجا...همین دقیقه به سالی که گذروندم نگاه می کنم، با رضایت کامل میگم که خوب بود، پربار بود و می تونست بهتر از این هم باشه، لحظه های درد داشت، غم داشت، مزخرف داشت، در کنار همه کینه ها و دروغ ها و ..... خوبی و مهربونی و حل شدن خیلی از مشکلات بود، کار مورد علاقه مو پیدا کردم و به طمع یک بیسکویت هم رفتیم دانشگاه، دوستای قدیمی مو دیدم و شروع کردم به تغییرات اساسی که باید در طول زندگیم انجامش بدم که به قله برسم، و وقتی آینده مو نگاه می کنم  و هدفمو دوباره بررسی می کنم ، یه راه دراز و سخت و می بینم ولی من به هدفم می رسم، سخته، دل بریدن ها و سختیها و جان کندن ها دارد ..... ولی دست یافتنیه......