گاهی از وقتها معلم خصوصی بعضی از بچه ها می شوم و ادای معلم ها را در می آورم.... سارینا کوچکترین شاگردم بوده که کلاس اول را تمام و به کلاس دوم می رفت.... املاء نوشتنش صفر ، روخوانی اش هم صفر..... مدت خیلی کمی پیش من می آمد چون اکثر اوقات یا من وقت نداشتم یا اون.... وقتی هم که می امد با لهجه و لحن صحبت کردن خوشگلش کلی حالم رو عوض می کرد. متن زیر یکی از مکالمه های حین درس دادن من به ساریناست:
من: این جمله رو بخون " آن مرد با خود سیب دارد" سارینا : آن مرد سیب داشت من: سارینا با من تکرار کن ..دِ آ ر َ د .. سارینا تکرار کن سارینا : داشت من: سارینا عزیزم شکل کلمه رو دقت کن د ِ آ رِ َد اصلن "ش " نداره.... حالا از اول بخون سارینا: داشت من: خب جمله ی بعدی رو بخون
|