ریکاوری لازمم من
به خودم که اومدم دیدم جلوی آیینه اتاقم ایستادم، سشوار تو دستمه و دارم موهامو سشوار میکنم ولی ذهنم رفته بود سمت سالهای نه چندان دور/ زور میزد خاطراتو به یاد بیاره/ سشوارو خاموش کردم / تافت رو اسپری کردم رو موهام و یه سنجاق کوچیک واسه مهار کردن اونا/ ذهنم درگیر جرقه ی دیشب بود / خاطره ایی که از ذهنم پاک شده بود / و حال که دوستی اونو یادآوری می کرد میدیدم که اون خاطرات محو و کم رنگن/ کرمو پودرمو زدم و بعدش مداد چشمو برداشتم و خطی بالای چشمم کشیدم / این اولین بار بود که حواسم به کارم نبود و خط چشمم درست و بی عیب در میومد/ دست بردم به ریمل /اونقدر درگیر بودم که برسهای ریمل رو روی دستام میکشیدم / به خودم اومد/ دستمو تمیز کردم و ریملمو زدم/ از اون موقع تنها خاطراتی که به دهنم می یومد خداحافطی از هم اتاقی های خوابگاه بود، /بیشتر به دهنم فشار آوردم /حتا شیطنتای دوران دانشجویی م هم رنگ باخته بودن/ اون حافطیه رفتنا/ تو باغ ارم عین اسب دویدنا/ مانتومو پوشیدم و شالمو انداختم رو سرم / عطر زدم و / به عطر خیره شدم / از یه عشق هدیه بود/ نشستم رو تختم/ جورابای سفید خالخالیمو واسه اولین بار پوشیدم/ وسایل داخل کیف و / پول توی کیف پولمو چک کردم/ داشتم کفشمو می پوشیدم که/ یهویی یادم اومد باز طبق معمول یادم رفته رُژ لب بزنم/ برگشتم به اتاق/ یه خط لب کمرنگ و بعد رژمو برداشتم و هموجور که میکشیدمش رو لبم با خودم گفتم:
خدایا تو این سه سال چی به من گذشته که اینطور فراموش کردم من خاطراتمو و از یاد بردم کسایی رو که روزی دوستشون داشتم؟!!!



ته نوشت:
1. بعضی وقتا خیلی زود دیر میشه
2. این عمره که رفته
3.هیچ کاریشم نمیشه کرد جز تاسف خوردن