وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

در طواف احساس من

این چند روز اتفاقات زیادی توی ذهنم مرور شدن، میان و میرن و من سعی در درک بیشترشون دارم، یه حس شک به همه ی اونا، فک میکنم که اونا معنی دیگه میدن و اون چیزی نیستن که به نطر می رسن، حرف ها، رفتارها و حتا محبت ها، اونقدر شکاک شدم که به کوچکترین اتفاقت شک میکنم و شروع میکنم به کندوکاوش تا چیزی غیر از اون چیزی که معنی میده ازش در بیارم، دقیقن خوره بی اعتمادی افتاده به جونم.

البته ریشه داره، وقتی کسی که بهش اعتماد داشتی از اعتمادت سوء استفاده میکنه و شروع میکنه به دروغ گفتن و جوری با مهارت این کارو میکنه که حتا فکرت به اونجا قد نمیده که مکنه دروغ باشه و روزی که به دروغ ها پی می بری ، خورد میشی و تیکه تیکه هات می ریزه رو زمین و جمع کردنشون دیگه امکان پذیر نیست.

بعد اون موضوع هست که به همه شک میکنی و همه واست حکم یه آدم دروغگو و حیله گر رو دارن مگر اینکه خلافش ثابت بشه. 

و من افتاده م تو این چاله ، بارها و بارها شده درست یه موضوع رو شنیده م ولی باخودم فک کردم تو همین حرف درست ، دروغی هست.

لبخندش، نگاهش ، محبتش ، دوست داشتن هایش ، و .... همه ی اینها مستعد این هستن که دروغ باشن و من میدونم که یه جای قضیه می لنگه و درست نیست،  فقط نمیتونم که ثابت کنم.

اینو احساس من بهم میگه و می دونم اون تنها کسیه که دروغ نمی گه.

ایـــــ کاشــــــــــ


ﮐﺎﺵ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﯽ ﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ....
ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ ﺩﻭﺩ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ
ﻧﺒﺎﺷﻢ
ﮐﺎﺵ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ....
ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺑﺮﯾﺰﻡ....
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺨﻨﺪﻡ...
ﻭ ﻫﯿﭻ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ.....
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﻢ....ﺗﺮﻣﺰ ﻧﮑﻨﺪ
ﮐﺎﺵ!!!!!!....