ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
امروز عصر تولد مانا و دانا ست
فکر کنم مانا ۵ سالش بشه و دانا ۱ سال البته فکر کنم، ۳۵ تا بچه دعوتن و وسط همه ی اونا من و شیوا هم دعوتیم
احتمالا مامانشون فهمیده ما هنوز بچه ایم....
به هر حال من و شیوا باید از الان بریم و به مامانشون تو دکور خونه کمک کنیم....
و شب هم که کـــــــیک خامه اییییی
مــــــــــــــــــــــــن میمیرم واسه کـــــیــــــک خامه اییییی
تا بعد
فردا روز عشاق هست در تاریخ ایران باستان....
من نمی فهمم وقتی که خود مون یه جشن خوب و با اصالت تر از جشن اون اجنبی های بی رگ و ریشه و بو گندو داریم
، چرا چسبیدیم به جشن اونا...
روز عشق به ایرانیان اصیل و اونا که عاشقن مبارک
25 بهمن طبق قانون اجنبی ها که طرفدارای ایرانی وطن فروششم کم نیست( روز ولنتاین که من اصلا قبولش ندارم وقتی خودمون چشن سپندار مذگان -البته اگه درست گفته باشمش- رو داریم بازم میریم سراغ جشنهای اون اجنبی ها-) . ...
من و دوستام رفتیم قشم جای همه خالی نبود جز ..... ؟!!!. آخه به هیچکی فکر نکردم . تو قایق خیلی خوش گذشت . وصف کردنش خیلی سخته ، مثلا ترسیدن آقای دکتر و اون مسافرای که میز خونمونو که داشتیم میبردیم قشم رو شکستن
و کلی ماجرای دیگه که هیچ کدومش خالی از لطف نبود....
جلو اسکله مینا و سمیه( همخونه ای هام ) هم اومدن شدیم 10 نفر .
10 دختر مجرد خودتون فکر کنین چی میشه....شبم که با لنچ ساعت 10 برگشتیم و طبق معمول لنچ فقط صدای ما بود که سرمای رو دریا حالیمون نبود و مثل ذرت رو آتیش بالا پایین می پریدیم...
****
امروز جمعه بازم قصدمون به قشم رفتنه ، آخه دوستام از قایق سواری خوششون اومده و بازم میخوان سوار قایق شن....
به هر حال جای
زهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا خیلــــــــــــــــــــی خالـــــــــــــــــــــــــــی......
شنبه هم حذفو اضافه دارم ، خدا خودش به خیر کنه...
من برم خریدامو حساب کنم....