-
مخـ زنـ
19 اردیبهشت 1389 14:19
تو مث یه ببرهندی هستی، زیبا و در عین حال بی رحم، وقتی شکارت پیداش شد اول زخم می زنی و بعد زیر دندونات مزه مزش می کنی می جویش و خوردش می کنی. ته نوشت: 1. اینجوری جدیدن مخ می زنن 2. منم که هالو 3. ولی خدایش بهم گفت خوش خوشانم شد.
-
زمین گرد است آیا؟
16 اردیبهشت 1389 13:05
ما چیستیم ؟ جُز مولکولهای فعال ذهن ِ زمین ، که خاطرات کهکشان ها را مغشوش می کنیم !
-
هیــــــ
13 اردیبهشت 1389 01:06
دلم یک دوست میخواهد به وقت دلتنگی.
-
به یاد 12 اردیبهشت
12 اردیبهشت 1389 12:58
برپا...برجا کادوها رومیز میدونم که از ته ته دلتون هدیه روز معلم آوردین...هیچ کدوم به زور و ترس از کم شدن نمره و اینا کادو نیاوردین مگه نه؟ اصلا چشم و همچشمی نیست...مگه نه؟ اصلا کادوها با هم مقایسه نمیشن مگه نه؟ اصلا جنبه مادیش مهم نیست...کلهم معنویات و عشق و ایناس مگه نه؟ شما ها چی به معلمتون هدیه میدادین؟ روز معلمه،...
-
بعد جشن خلیج
11 اردیبهشت 1389 10:30
دیشب رفتیم مثلا گردهمایی خلیج فارس که پخش مستقیم داشت از شبکه استانی پخش می شد. البته من تا اخر برنامه نموندم چون سالی که نکوست از بهارش پیداست، تا دلتون بخواد نقص فنی، یه جا می خواستن یه مستند از خلیج فارس بزارن که اول پخش نشد، بار دوم تصویر بود صدا نبود و بالاخره صدا و تصویر اومد. بعد مستند خلیج فارس مجری برنامه...
-
وطن یعنی خلیج تا ابد پارس
10 اردیبهشت 1389 18:29
از آن هنگام که تاریخ بشر مکتوب شد و جغرافی بهگونهای علمی در مقیاس با سطح و حد تحقیق و مطالعه در دوران باستان مورد بررسی قرار گرفت، نام خلیجفارس، جزء چهار دریای شناخته شده بوده که به اعتقاد یونانیان کهن، همگی از یک اقیانوس عظیم به وسعتی معادل همه آبهای جهان سرچشمه میگرفتند و بسیار پیش از آنکه داریوش هخامنشی...
-
زندگی زیر آب
8 اردیبهشت 1389 12:28
دوست دارم تو زندگی بعدیم غواص به دنیا بیام. ته نوشت: 1. آخه الان مد شده همه میرن مدرک غواصی می گیرن. 2. و من الان نه وقتشو دارم نه پولشو.
-
یکی کمک کنه
7 اردیبهشت 1389 17:30
نمی دونم چم شده، یه جورایی حس می کنم یه چی گم کردم، سردرگمم و خسته، خسته از لحظه های تکراری، از روزهای کسل کننده، دلم برای گردش و تفریح با دوستام تنگ شده، و اون جیغ جیغ ها و کل کل با فوزیه( عصب خان کلاسمون) رو دوست دارم معصومه و راضیه و باقی بروبچ رو ببینم، کاش فرشته خدا بیامرز نشده بود اون پایه بود واسه تفریح و کرم...
-
...
7 اردیبهشت 1389 09:35
خسته م
-
اگر بهــ خانهــ یــ منــ امدیــ
5 اردیبهشت 1389 00:52
سرم پُره حرفه ولی نمی دونم چطور بیارمشون رو این صفحه، افکارم درهم برهمه..... تو نت که می گشتم یک شعر پیدا کردم از غاده السمان شاعری توانا از سوریه که تو یکی از وبلاگ دوستان بود. دیدم شبیه تمام حرفامه، منم ثبتش کردم اینجا. برایم مداد بیاور مداد سیاه میخواهم روی چهرهام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم...
-
امنیت زیادیـــــ
1 اردیبهشت 1389 22:21
دلم واسه اون دزد بدبختی که عینک آفتابی درب و داغون چرکی کرو کثیف پر خشِ منو دزدید، می سوزه. خدا خیرش بده همش تو فکر این بودم که چه بهانه ای بیارم و عینکمو عوض کنم. ولی با این وجود خیلی گشنه بوده. می دونم با اینکه به کاهدون زده و یه عینکی برده که دیگه تفاله هاش مونده بود حتی انتی رفلکسش هم دیگه کار نمی کرد و سوخته بود...
-
از ماستــ کهــ بر ماستـــ
29 فروردین 1389 10:41
دیروز عصر منو ابجیم برای خرید از خونه رفتیم بیرون، موقع برگشت ساعت از 9 گذشته بود و تاکسی نبود و اگه بود همه می پریدن سرش و نمیشد نزدیک شد، من و آبجیم تصمیم گرفتیم که با خط واحد بریم خونه، سوار که شدیم اتوبوس شلوغ بود و واستادیم، خانمی بود که داشت به خانم دیگه می گفت بچه تو بلند کن من بشینم، من توچهی به اونا نکردم و...
-
د یـــ د ا ر
28 فروردین 1389 12:29
هفته ی گذشته با خواهرم رفتم شیراز، مثلا واسه کارای فارغ شدن از تحصیل که ازش یک سالی می گذره ولی اصلن مهم نیست و نمی خوام راجع بش حرف بزنم چون کاریست بس طاقت فرسا و حرص در اور. منم که کلن ادم عصبی هستم ترجیح دادم خوش بگذرونم و فحش بدم اونایی که سنگ جلو پام انداختن واسه ردیف شدن کارام از همینجا بهشون میگم همتون کمپوت...
-
سوزهـــ دلتونــــــ
26 فروردین 1389 09:37
خیلی کیف میده وقتی باقی دوستات دارن از گرما تبخیر میشن و تو داری زیر بارون قدم می زنی و شبا از سرما سگ لرزه. ته نوشت: ۱. الان سه روزه که شیراز بارونه و من خرکیف.
-
فارغــــ شدنــــ
22 فروردین 1389 15:06
یک سالی از فارغ شدن من از دانشگاه می گذره و هنوز نرفتم پیگر بشم که این مدرک را به من بدهند تا بگذارم در کوزه و آبش را بخورم؟ (منظورم آبی که از کوزه تراوش می کنه و ماحصل تخمیر مدرکمان است). چند روز پیش قصد رفتن کردیم و مدارک مورد نیاز برای دانشگاه را جمع اوری تا تحویل نماییم انها هم لطف کنن و منت بگذارن سرمان تا مدرکی...
-
راون پریشیـــــ
22 فروردین 1389 11:36
جدیدن مردم دارن بر می گردن به عصر دایناسورها، اماده ان تا از لونه ات بیای بیرون تا یه لقمه ات کنن. زندگیه داریم؟!!!
-
میشکا بیدار شو پاشو بامن حرف بزن
20 فروردین 1389 18:17
همسترمون میشکا رسمن مرد، کلی گریه کردمو ابجیم ضجه می زد و صداش می زد دردناک تر این بود که نفس های آخرشو تو دستای آبجیم کشید. از اینا بگذریم تنها چیزی که فکر منو خیلی مشغول کرده اینه که اگه منم بمیرم آبجیم اینقدر واسم ضجه می زنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
آمپولـــــــ
18 فروردین 1389 00:55
همه ی مردم میرن آمپول تو باسنشون می زن ما تو کلمون. زندگیه داریم؟؟؟
-
انشاء وبلاگی
16 فروردین 1389 00:28
از طرف لیـــــ دعوت شدم به یه انشاء وبلاگی راجع به نوروز که باید تو هفت کلمه اونو بیان کنم. هفت کلمه من : استرس قبل سال تحویل، عیدی های خوب، مهمانی های به یادماندنی، تنبلی مفرط، سالاد میوه، بن بست، بی خیالی حالا قراره من هفت نفرو دعوت کنم، ولی آخه کدومشونو دعوت کنم که حتی واسشون مهم نیست جواب منو بدن، فقط کافیه حرفی...
-
مزایا
14 فروردین 1389 16:11
برای تمدید دفترچه بیمه ام رفتم اداره ی مامانم اینا که کاراشو انجام بدم، مسئول اداره ی رفاه ازم خواست که شناسنامه خودم و خواهرمو ببرم که نشون بده هنوزم مجردیم. به مسئولش آقای صادقی گفتم آقای صادقی به خاطر مزایای این دفترچه هم شده تا آخر عمر نه ازدواج می کنم نه میرم سرکار