-
همهـــ چیــ آرومهـــ
11 فروردین 1389 23:23
perfect ته نوشت: 1. دیگه قول میدم نشاشم به این زندگی. ۲. ۱۳۸۹/۱/۱۲ اینو اضافه می کنم که فردا سیزده بدر هست و رسم سبزه گره زدن، از اینجا به تمام اونایی که میخوان به نیت ازدواج سبزه گره بزنن بگم که لطفا و خواهشا به نیت من گره نزنن بنده امسال قصد ازدواج ندارم. مرسی.
-
آیه یس
10 فروردین 1389 15:23
همانا ما دوستانی رو با بازی وبلاگی دعوت کردیم و آنها ما را حتی به ک**ر سگ هم حساب نکردن.... ته نوشت: ۱.یه جایی خوندم که امسال سال فشار مضاعف و پارگی مضاعف هست ۲. قول می دهم با همت و کار مضاعف صبر و استقامت پیش گیرم ۳. کم بابامون در میومد،کار مضاعف هم اومد! ۴. صد درصد سه نوشته ی بالا مال من نیست....ولی چون با فکر خودم...
-
بازیـــ وبلاگیـــ
7 فروردین 1389 00:56
خـــــب... دوست خوبم لیـــــ منو به یه بازی وبلاگی دعوت کرده، و چند مدل عیدی میخواد از من منم اول عیدیشو می دم بعد میام سراغ حرفای خودم مدل اول: مدل اعترافیـــ خیلی سخته که تعریفش کنم ولی اون ریزش بیش از حد موهام بود که یه جوارایی داشم کچل میشدم و بدجور روحیمو باخته بودم و کارم شده بود همش تو خونه نشستن و گریه کردن،...
-
عیدیـــ منــ یادتــ نرهــ...!!!
29 اسفند 1388 21:59
امسالم چه الکی و چرت و بی خود گذشت..... از این شعر و ورا که همه می گن واسه سال جدید بلد نیستم بگم، فقط می گم دلم می خواد تمام اونایی که دوسم دارن به تمام آرزوهاشون برسن، و اینکه خدا هم همیشه اونا رو دوست داشته باشه و مواظبشون باشه، و اینکه دوست دارم این سالی که اومده واسه همشون سالی باشه پر از پول حلال واسشون، غیبت...
-
۴ شنبهــ سوریــــ
26 اسفند 1388 14:23
چهارشنبه سوری بدون ترقه.... فکرشو کن... ولی در کل خیلی خوش گذشت، چشم همه اونایی چش ندارن ببینن که ما خوش باشیم بترکه ته نوشت: 1. بازم دیروز امیرمحمد آتیش خاموش کن معرکه بود. 2. هرکی گذری از اینجا کردو خواست نظری بده لطفا آخرشم بگه دوست داره سال آینده چجوری باشه واسش. 3. پست فرت.
-
کودکـــ درونــــ
23 اسفند 1388 14:45
وقتی میاد خونمون از اول حیاط داد می زنه زن واسم بادکنک بیار، سی دی بیار که من اومدم م م م م و با صدای بلند می پره تو خونمون و یا دوچرخه شو میاره می گه بپر بریم چرخ بزنیم زن ن ن ن وقتی واسش فیلم میزارم که ببینه بهم می گه آفرینن ن ن به این می گن زن.... جمعه تولد 8 سالگیش بود. ته نوشت: 1. امیرمحمد واقعا کودک درونه منه که...
-
ها؟
23 اسفند 1388 01:01
چــرا، وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم ؟! ته نوشت: ۱. این واسه جواب به همه اونایی هست که جای فکر کردن و درست حرف زدن از روی عقل فقط حرف مفت تحویل من دادن تو این چند وقت مخصوصا وبلاگ جمکو .
-
با من دوستــــ میشیــــ؟
19 اسفند 1388 23:09
دوست داشتن و دوست داشته شدن حس بسیار بسیار قشنگیه، یه حسی که اصلا نمیشه توصیفش کرد. فقط اونایی که حسش کردن می دونن من چی میگم. این حس یه ارامش خاصی بهت میده، مث اینکه داری رو ابرا راه میری و همه چی واست قشنگه و اسونه حتی مشکلات و سختیا، حس می کنی کسی هست که پشتت وایسه و تو کمکت باشه. و تو حاضری براش هر کاری کنی، هر...
-
نشخوار مغزیــــــــــ
15 اسفند 1388 23:47
وقتی که می رم تو تختم تا بخوابم اون موقع هست که تمام فکرا و اتفاقات افتاده توی روز میاد تو ذهنم و ذهن شروع می کنه به حلاجی و نشخوار کردن اونا انگار نه انگار که وقته خوابه، کلی حرف میاد تو ذهن واسه نوشتن، موضوعاتی که باید نوشته بشن تا بمونن و یه روزی یادآور اون خاطره یا حادثه بشن. این چند وقت که بیکار بودم و خونه نشین...
-
عکســــ خانوادگیـــــــ
12 اسفند 1388 16:45
عکس سوزی و بچه هاشه....اون لکه ها کنار ظرفم اثار بجا مونده از یک دعوای خونین.....
-
ریگیــــــــــــ
10 اسفند 1388 21:38
۱. وقتی تماسهاتو جواب نمی ده و وقتی سرکارت می زاره یعنی اینکه نمیخواد باهات دوست باشه و تمایلی به ادامه دوستی نداره، خب زور که نیست نمیشه مجبورش کرد. وقتی ازش پرسیدم چرا همش با اون دختر پردمعای لاف زن دوستی گفت آخه خرجم می کنه. با همه ی دروغ گویی هاشو لاف زدن هاشو دو رو بودن هاش دوسش داشتم و مثل باقی دوستام نزاشتمش...
-
مامان من از همه مامانا بهترتره
6 اسفند 1388 13:48
دیروز روزمادر در ایران باستان بود، خیلی دوست داشتم پستمو دیروز آپ کنم ولی تمام عوامل طبیعی و غیر طبیعی دست در دست هم دادند تا من نتونم سرموقع آپ کنم ولی بازم اصلا مهم نیست چون من حرفمو می زنم مامان روزت مبارک، مامان روز تو امروزه....(دیروز) می دونم که من برات جز یه دختر جیغ جیغولی نق نقوی غرغرویه پرتوقع تنبل که جز...
-
آسکاریســــ
4 اسفند 1388 10:10
خیلی وقته که یه چیزی داره تو دلم ذُق ذُق می کنه.....
-
یکـــ دعایــــ جالبــــــ
2 اسفند 1388 23:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 آقایی از رفتن روزانه به سر کار خســـــــته شده بود ، در حالی که خانـــــــمش هر روز در خانه بود ! او می خواســـــــت زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد ... بنابراین شروع به دعا کرد : خدای عزیز! من هر روز سر کار می روم و بیش از ۸ ساعت بیرونم در...
-
فسیلــــ
1 اسفند 1388 22:41
خیلی بده که آدم مغزشو با شــــ اشـــ شستشو بده ته نوشت: 1. خدایا تشکر که همه خواسته های منو مستجاب نمی کنی و نشنیده می گیری. 2. خدایا گوش کن...می شنوی؟!! این صدای اشرف مخلوقاتته، صدای زمینیات! ...اینجا خبری از بوی تو نیست، همه اینجا بوی شاش مونده می دن.
-
ختمــــ قائلهـــ
21 بهمن 1388 13:58
بحث و همین جا تموم می کنم و نمیخوام ادامش بدم...این به این معنی نیست که حرفم و عقیده ام رو پس می گیرم نه!.... حرف چوک نابن صاحب وبلاگ پیسک دل به دلم نشست و اون بود که حرف دل منو زد. ... مرسی..... و ازش یاد بگیرید که حرف منطقی یعنی چی.... ته نوشت: 1. متن نوشته ی چوک نابن راجع به برکه 2. آهنگ دست بکش، از "کما"...
-
بُرقعـــــ نقابیــــ برایـــ امرار معاشــــ
19 بهمن 1388 23:33
روزنامه صبح ساحل روز دوشنبه۱۲ بهمن ۱۳۸۸ در صفحه نخست خود پیکر یک ب ُ رقع پوش در حال نمایش را منتشر کرده است و مرا واداشته است تا مراتب افسوس خود را بیان کنم و یادآوری نمایم که ما مردمان خطه ی جنوب همگی فارس بوده ایم و هویت و نشانی ما پارسی بوده است و نشانی از عرب نداشته ایم. برقع از نشان ایرانیان نبوده است همین طور که...
-
بازیـــــــــ
17 بهمن 1388 13:04
یه بازی آنلاین خیلی باحاله حتی از تراوین بیشتر کیف میده..... به امتحانش می ارزه.....
-
clipe
13 بهمن 1388 00:18
دوباره کلاس زبانمو شروع کردم و دو هفته پیش امتحان پایان ترم داشتم، بعد از اون سوتی قشنگم تو امتحان شفاهی اصلا فکر نمی کردم از 40 نمره ی امتحان بتونم 37 بگیرم..... داشتم تو ایمیل هام می گشتم و اونایی که موضوع جالبی داشتن رو واسه خوندن انتخاب می کردم یه متن انگلیسی به پستم خورد که خیلی جالب بود واسه من برای همین گفتم که...
-
عشق و دیوانگی
11 بهمن 1388 11:15
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند . ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک . همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم...