وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

نازنین

با هم دیگه صحبت کردیم اینقدر حالش بد بود که دلش نمیخواست ویدیویی صحبت کنیم- حرف زدیم و دوباره نقشه کشیدیم واسه گردش و تفریح بعدبهبودش- اما هر دو نفرمون میدونستیم که دیگه تمومه- یه هفته بعد زنگ زدن که دم صبح سفر کرده و پسر و شوهر و مارو تنها گذاشته و رفته پیش بی‌بی.

ده روز بعد تولد۳۵سالگیشو تو خونه ش بدون حضور خودش جشن گرفتن- ما هم از اون ور دوربین موبایل تو جشنش بدون خودش شریک بودیم- 

هی روزگار بی‌وفا