وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

تب تند

اون چه حسیه که با دیدنش تنت گُر میگیره؟ دلت میخواد روبروش بشینی و براش شعری که خاطره دارین رو  زمزمه کنید! 

دلت میخواد زن باشی، مادر باشی.

دلت میخواد خودتو مچاله کنی تو بغلش ... 

حس‌هایی که فراموش شده بودن الان چرا زنده شدن؟!!! مگه چه اتفاقی افتاده؟!!! 



روز جمعه یک هفته بعد از دیدن او

از خواب بیدار شدم، دنبال ترانه‌ای گشتم که براش بفرستم، پیدا کردم . فرستادم و منتظر واکنشش موندم، خیلی سریع جواب داد و زنگ زد و صحبت کردیم، تلفن رو که قطع کردم تمام ذهنم رو پر کرده بود. ترانه‌ای که برام فرستاده بود و تنظیم کردم که هی تکرار بشه و پلی کردم و رفتم تو آشپزخونه و غرق شدم تو افکارم، نهارمو پختم، آشپزخونه رو برق انداختم و به گلها رسیدگی کردم. 

آهنگ رو قطع کردم، دراز کشیدم روی تخت و به آینده‌ای نامعلومم فکر کردم. 

14 آذر

تووی اون نگاه اول دلم از نگاهت یه چک خورد
تو چشم‌هات از همون اول، دلم رو بدون شک برد
آره خب جهان من شد، صورت بدون نقصت
دلم رو دیگه نمیخوام، بزار بمونه دستت