وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

و به پایان آمد این دفتر


‌BLOCKED


 

 

 

 

 

ته نوشت:

۱.   ۲۴ساعت از آپ این پست گذشته دیدم نمی کشم حالا دارم اینا رو می نویسم.

۲. الان که دارم این و می گم بعد کلی نخوابیدن گریه کردن و فکر کردنه، نمی تونم از وبلاگم بگذرم، نه! نمی شه

۳. اگه می رفتم می گفتن کم اورد ولی من،  نه! کم نمیارم، مهم نیست که الان میشناسنم، خوبیش به اینه که یه مدت همه سرکار بودن.بر می گردم ولی الان نه!!!!!

خداحافظی

لوسیفر، آناستازیا، الناز، پریسا و اسماء (کُزت)(هم خونه ای هام) ،

 مامان ام،سرور،ماریه،نسرین، نادیا، صنم، اکرم(الناز)،حسنا و مهشید

 اون راحله که هیچ دل خوشی ازش ندارم.دخترای راهرو اصلی تو خوابگاه،

 Mr.X (که مث یه برادر بزرگ مواظبم بودن و پشتیبان من و نذاشتن که لحظه ای فکر کنم که اینجا تنهام)، آقای ناظری( که بی هیچ چشم داشتی وقتشو گذاشت که به من کارگاه شبکه رو یاد بده)،اراذل کلاسمون و ..... امین کمالی.

دیگه اونجا مصیب احمدی نداره که من هی ببینمش و حرص بخورم که چرا ریشاشو نمی زنه!!! استادامون: مهندس اسمنی و سلیمانی(آخه کجای دنیا استاد به این باحالی می تونی پیدا کنی؟)

 اصلا باورم نمیشه به همین زودی تموم شد، دو ترم مهمانی من تموم شد و باید برگردم همون جهنمی که بودم.

 قشم جزء بهترین خاطره های زندگیمِ ، چه اون خاطره هایی که اشکمو در اورد و چه اوناییی که از خنده رودبرم کردن. اصلا باورم نمیشه که نمی تونم دیگه اقای آزاد  رو ببینم و یا صدای دادو هوار های زارعی رو بشنوم.وای فکر کنین دیگه من تو آموزش با کی سرو کله بزنم وقتی رشیدی نیست؟هاااا؟

 هــــــــــــــــــــــــی، من از سرویس(اتوبوس)آقای رحیمی خاطره دارم تا اون بالا، دفتر رئیس دانشگاه، شیطنتای توی بوفه اون دور هم جمع شدنا و کرکر خنده و نگاه کردن همه و اخم اون پسره(سلیم دهقانی)که از ترس لقمه ساندویچمو نجویده قورت دادم-نمی بخشمش هیچ وقت- .

  شبای پلاژ، سینما دریا و ستاره یا ظهرای پارک زیتون من و سرور خودمونو میکشتیم واسه تاب و سرسره، فقط مواظب بودیم کسی نبینه که فردا تو دانشگاه تابلو خاص و عام مون نکنه. هر روز که به رفتنم نزدیک میشه غمناک تر میشم و غصه ی نبودنم رو تو قشم می خورم.

 

به هر حال همه چی  تموم شد، حلال کنید.

 

ته نوشت:

۱. به همه شک دارم

۲. دلم واسه همه تنگ میشه  

پایان و یه پیغام






بی خیال کل قضیه شدم . ..



صاحب خانه ی ایده ال

دقیقا چهارشنبه بود من و لوسیفر خسته و کوفته ساعت 6 بعد از ظهر از دانشگاه اومدیم خونه، قرار بود یکی از همکلاسی ها که جزوه ریاضی لوسیفر رو گرفته بود کپی کنه و بیاره دم در خونه تحویل بده. موقع اومدنش من و لوسیفر که هنوز خسته ی دانشگاه بودیم و حال آرایش کردن رو نداشتیم هر دومون یه چادر انداخیم رو سرمون و رفتیم پایین، جزوه رو گرفتیم و گفتیم یه سر بریم خونه صاب خونمون ( خب حوصله مون سر رفته بود) . خونه صاحب خونمون درست پشت خونه ی ما هست یه مرد واقعا خوب و مث پدر می مونه واسمون. نبود خونه و بعد چند دقیقه که برگشتیم دیدیم دو در نشسته و داره دلستر می خورد که من با خنده گفتم تنها خوری و کلی حرف دیگه اونم خندید و همراه ما هم قدم شد و با ما تا سر کوچه اومد و گفت شما برید بالا تا من واستون دلستر بگیرم بیام که لوسیفر در گوشم گفت بهش بگو بی زحمت باواریا هلو بگیره . اومد بالا و دید که خونمون تمیزه میخواست راه پله رو جارو کنه که دید تمیزه و خوشش اومده بود. دلستر ها رو داد و رفت. از اون کله اسبی ها بود خلاصه از بس تلخ بود منو لوسیفر هی خودمون رو فحش می دادیم و می خوردیم.
آها اینو می خواستم بگم که آخه کجای دنیا همچین صاحب خونه ی باحال می تونید پیدا کنید؟

 

ته نوشت:

۱. قدر صاحب خونه ی خوبو باید دونست.

قلم نگارنده

این متن و یکی از دوستای خوبم واسم فرستاده و زحمت اسم این پست هم خود عزیزشون کشیدن متنو گذاشتم اینجا تا موندگار شه.

 midoonam har vaght miay mozooe bahs ma ahval porsi nist up kardane webloge shomast dara har hal har chi ke bashe man khanandeye goftare shoma hastam man ghalame daste shoma ra be har ja ke naghsh biavizad gheble khaham kard va serate rahe khod radar masire harekate negar varaneat be tajali khaham resand ta sedaye in masir ...ba tamimi zamin ra be harekat vadar konad ta alamian badanand ke negar ghalami daradke neveshtare an yek hadeseye khalghe abadist... 

yek hadeseye khalghe abadi

ته نوشت:

۱. این دوست من کمی مبالغه هم کردن و این لطف بیش از حدشونه نسبت به من

۲. حرفی واسه گفتن نیست

 

همون خبر مهمه

شرمندهااااااا باید خیلی زود تر اینو می نوشتم ولی خب نشد این متنم یکی از دوستان زحمتشو کشیدن و نشتن . خبرراجع به عروسیه ی


امروز جمعه 27/2/87 هستش جشن پیوند 55کبوترعاشق 110 دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم امروز جمعیتی اومده بود که من تو جشن های سالیان قبل ندیده بودم.این جشن خیلیا بودن. امین کمالی بیِِِِِِِِِسیم دسش بود و شده بود عضو حراستی جشن یه جوری کلاس گذاشته بود انگاری که پلیسه ، mr.x هم اونجا بود ولی نفهمیدم خدایی پستش چی بود . بعد اینکه اون شب کلی خندیدیم جاتون سبز بود مثله چمنای خشکیده راستی فراموش کردم بگم که خواننده جشن سال قبل نیما نکیسا بود ولی امسال آقای کمالی از اقوام امین کمالی خودمون بود که من اسمشو فراموش کردم.می خوام اینو بگم که از جمعیت حجیم مجردها 110 اسم خط خورد تا بعد ..........


مختصر و مفید.


ته نوشت:


۱. کسی می دونه شاشیدن تو امتحان یعنی چی؟


۲. راستی آقای احمدی چرا نیومدی امتحان مبانی الکترونیکتو بدی ... ها؟


۳. بابک و اردشیر منتظر باشین، دارم براتون. . . (بچه سماعی های پرو)


۴. دست از پا خطا نکن. چون، دست به قلمم.

آینده

میپرسم: چه کار می کنی؟
می گویی: به اینده فکر می کنم.
میپرسم: اینده؟
میگویی:
آ:آری، کاش
ی: یک بار
ن:نشان بدهی
د: دوستم داری
ه: همین!

 

ته نوشت:

۱. خره این حرفه دلته

۲. الان خیلی خوشحالی نه؟!!!