وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

روز جمعه یک هفته بعد از دیدن او

از خواب بیدار شدم، دنبال ترانه‌ای گشتم که براش بفرستم، پیدا کردم . فرستادم و منتظر واکنشش موندم، خیلی سریع جواب داد و زنگ زد و صحبت کردیم، تلفن رو که قطع کردم تمام ذهنم رو پر کرده بود. ترانه‌ای که برام فرستاده بود و تنظیم کردم که هی تکرار بشه و پلی کردم و رفتم تو آشپزخونه و غرق شدم تو افکارم، نهارمو پختم، آشپزخونه رو برق انداختم و به گلها رسیدگی کردم. 

آهنگ رو قطع کردم، دراز کشیدم روی تخت و به آینده‌ای نامعلومم فکر کردم.