وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

خودت را دوست داشته باش

به دوره تخصصی پوست و مو می رویم، بلکه روحمان ارضا شود ...

به بهانه روز دختر



دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
برای شیطنت های بی وقفه،
بیخیالی های هر روزه،
ناز و کرشمه های من و آینه
خنده های بلند و بی دلیل،
برای آن احساسات مهار نشدنی،
حالا اما،
دخترک حساس و نازک نارنجی درونم چه بی هوا این همه بزرگ شده!
چه قدی کشیده طاقتم!
ضرباهنگ قلبم چه آرام و منطقی میزند!
چه شیشه ای بودم روزی،
حالا اما به سخت شدن هم رضا نمیدهم!
به سنگ شدن می اندیشم،
اینگونه اطمینانش بیشتر است!
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را
قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است!
این روزها لحن حرفهایم اینقدر جدی است 
که خودم هم از خودم حساب میبرم...
در اوج شادی هم قهقهه سر نمی دهم!و تنها به لبخندی اکتفا می کنم!
چه پیشوند عجیبی است کلمه خانم!!!
همین که پیش اسمت مینشیند
تمامی سر خوشی و بی خیالیت را از تو میگیرد،
و به جایش وزنه وقار ومتانت را
روی شانه ات می گذارد!
نه اینکه تمامی اینها بد باشد،نه!فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود که دخترک حساس و شیرین درونم 
زیر سنگینی آن بمیرد!





پ.ن : متن بالا از تهمینه میلانی

زندگی...



زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست؛

زندگی، امتحان ریشه هاست؛


مرسی از اینکه هستی ...


چهارده فوریه باشد یا بیست و نه بهمن،

ولنتاین یا سپندار مزگان،

زمستان باشد یا تابستان،

چه فرقی میکند اصلن؟!!!

برای ابراز علاقه، بهانه لازم نیست ...

هر روز ، هر لحظه؛

بی بهانه دوستت دارم ...

بی هیچ حرفی حتا،
چشمانم مرا لو می دهد...

خواستم بگویم خوشحالم ،

از بودنت ...

همین بودنت برای شادی من کافی ست ...


تمام

گاهی وقتا میشه که آدم یه اسمو میشنوه و بعد از اون عاشق اون اسمه میشه و ممکنه اصلن صاحاب اسمه رو هم به خاطر نیاره

فقت عاشق اون اسم شه

برای همیشه

منم عاشق اسم هایی هستم که اولشون با مَه شروع میشه

و اولین بار هم سوم دبستان بودم که عاشق شدم، عاشق اسم مَه لقا ،

مَه لقا یه دختر سفید لپ قرمز توی کلاسمون بود که خیلی هم خوشگل بود. به خاطر اون اسمه چهره و شخصیت مَه لقا هنوز یادم مونده

و البته تمام اونایی که اسمشون با " مَهـ " بوده رو خوب یادمه.

و بعد از اون

مَه روز ، مَه شب ، مَهشید ، مَهزاد





ته نوشت:

1. قابل ذکر هست که اینجانب به هیچ وجه ممکن از اسم مِهرزاد خوشم نمیاد.

آزادیـ



آسمان ، زمین ، مال ِ من است.


بزن باران

این خود ما هستیم که باید شادی ها را بسازیم.








یادش بخیر ( دفتر شعر بهار )



روزگار کهنه ام یادش بخیر / آنهمه شور و شرر یادش بخیر

طـفل بـودم بر لـب فریاد ها / آن سـکوت ذهن ها یادش بخیر

چرخ می چرخید آرام و صبور / آن معلق ها شدن یادش بخیر

از تمام شهر و ناهنجارها / لی لی عصرانه ام یادش بخیر

می تراویدم ز باران و ز برف / آسمان آبی ام یادش بخیر

از تمنای یخی اندر بهشت / آن دعاهای سحر یادش بخیر

اندکی بودم ولی بی منتها / بیدل از جرم و ریا یادش بخیر

من نمیدانم چه شد حالا کجاست / خنده ی مستانه ام یادش بخیر

هرچه عمرم رفت گویی دل برفت / پاکی و صدق و صفا یادش بخیر

روزگارم رفت قد افراشتم / آن نهال کودکی یادش بخیر


*سحر کرد