وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

خدای من

این راه را فقط یکبار می‌گذرانم، پس هر کار خوبی که از دستم برمی‌آید بگذار همین حالا انجام دهم و هر صحبت و محبتی که می‌توانم بگذار همین حالا بکنم، مگذار غفلت کنم و دلی را برنجانم و یا کینه‌ایی را به دل گیرم زیرا این راه را دوباره نخواهم پیمود. 

نود و چهار هـِ پُر از آرامشـ

اصن نفهمیدم که عید چجوری گذشت که فردا میشه 12 اُم و مردم میرن که جا بگیرن واسه 13بدر ... من دیشب با خودم عهد بستم که امسال یه جور دیگه باشم، یه جور دیگه کارامو انجام بدم... دریا باشم و همه ی بدی ها رو غرق کنم در خودم ...

گاهى خودت را مثل یک کتاب ورق بزن،
انتهای بعضی فکرهایت " نقطه" بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی. 
بین بعضی حرفهایت "کاما"  بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی .
پس از بعضی رفتارهایت هم "علامت تعجب" و آخر برخی عادت هایت نیز علامت "سوال" بگذار .
تا فرصت ویرایش هست... خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن... 
حتی بعضی از عقایدت را حذف کن ... اما بعضی را پر رنگ...
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن !
روز خوب به تو شادی میدهد،
روز بد به تو تجربه،
و بدترین روز به تو درس میدهد ...!
فصلها برای درختان هر سال تکرار میشود،
اما فصلهای زندگی انسان تکرار شدنی نیست ...
تولد ... کودکی ... جوانی... پیری و دیگر هیچ ...
تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف!
آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست،
حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است...!

خدایاااااا
این یک دعا نیست،
یک خواهش است :
مهربانی را به 
قلبهای ما بازگردان

موج خون

شرم تان باد ای خداوندان قدرت
شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانان آزادی
نگهداران صلح
ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم،سرب داغ
موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی،موج خون
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل هاتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید این وای مادرهای جان ‌آزرده است
کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر بیدادتان را بردباری میکنند
دست ها از دست تان ای سنگ چشمان بر خداست
گر چه می دانم
آنچه بیداری ندارد خواب مرگ بی گناهان است،وجدان شماست
با تمام اشک هایم باز نومیدانه خواهش می کنم
بس کنید
بس کنید
فکر مادرهای دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
بس کنید



ته نوشت:

۱. خوانده شده  توسط حسن شرقی و هاله سیفی زاده.

عشقبازی به همین آسانی است!

 عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
 بلبلی با گوشی
 رنگ زیبای خزان با روحی
 نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف    با قلۀ کوه
 رود با ریشۀ بید
 باد با شاخه و برگ
 ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
 برکه‌ای با مهتاب
 و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!
 عشقبازی به همین آسانی است...
شاعری با کلماتی شیرین
 دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
 پرسشی از اشکی
 و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است...
که دلی را بخری
 بفروشی مهری
 شادمانی را حرّاج کنی
 رنج‌ها را تخفیف دهی
 مهربانی را ارزانی عالم بکنی
 و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
 عشقبازی به همین آسانی است...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
 هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
 هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
 نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
 عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
 لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
 و خداحافظی شاد در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر


عشقبازی به همین آسانی است!

۱۹رمضان

از خدا یک کمی وقت خواست
وای ای داد بیداد

دیدی آخر خدا مهلتش داد

 

*


آمد و توی

قلبت قدم زد
هر کجا پا گذاشت
تکه ای از جهنم رقم زد
 

 

*


او قسم خورد و گفت
آبروی تو را می برد
توی بازار دنیا
مفت

قلب تو را می خرد  

 

*


آمد دور روح تو پیچید
بعد با قیچی تیز نامریی اش
پیش از آنکه بفهمی
بالهای تو را چید



 

*


آمد و با خودش
کیسه ای سنگ داشت
توی یک چشم بر هم زدن
جای

قلبت
قلوه سنگی گذاشت
قلوه سنگی به اسم غرور
بعد از آن ریخت پرهای نور
وشدی کم کم از آسمان دور دور
 

 

*
برد شیطان دلت را کجا، کو؟
قلب تو آن کلید خدا ، کو؟

 

*


ای عزیز خداوند
پیش از آنکه درآسمان را ببندند
پیش از آنکه بمانی
توی این راههای به این دور و دیری
کاش برخیزی و با دلیری
قلب خود را از او پس بگیری.





ته نوشت:

۱. شاعرش سرکار خانوم عرفان نظر اهاری هستن.

۲. هر کی دستی به دعا داره تو این شبا منو فراموش نکنه.

 

دردم ، درد

پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود



ته نوشت:

۱. از دکتر شریعتی