وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

خرداد پر حادثه

خسته شدم از اینکه همه حرفهامو توی ذهنم نگه داشتم، گفتم بیام دوباره اینجا بنویسمشون.

هوا حساب داغه و نمیشه از خونه اومد بیرون، کرونا هم که مزید علت و بهانه خوبی برای دَر رفتن از دید و بازدیهایی که دوست نداری، مخصوصا دیدن جاری و  خواهر شوهر.

منم این وسط خسته و بی‌حوصله، از یه طرف کارهای گلخونه، از یه طرف کارهای پروژه و رسیدگی به خونه و زندگی همه‌ی اینا و اینکه با خیال راحت نمیشه رفت گردشو تفریح باعث شده احساس خستگی بیش از حد احساس بشه.

ولی چه میشه کرد آدم وقتی کاری رو شروع میکنه واسه اول کار که جای پاش سفت بشه باید بیشتر از هر موقعی تلاش کنه.

سر کار هم که دوباره تنها شدم- آگی رفته دماغشو عمل کنه و من که همیشه تنها کار میکردم و عادت به همکار داشتن نداشتم، الان بدجور حس تنهایی و نبودش رو احساس میکنم و عادت کردن چقدر بدهههههه.

آهنگ مرضیه داره پخش میشه و همینطور که من الان به چیدن کلمات کنار هم فکر میکنم به موضوعات گلخونه هم فکر میکنم- عجب ذهن بیخودی که نمیتونه چند تصمیم رو همزمان بگیره فقط عدم تمرکزش میرسه بهمون.