وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

بیچارهـ منـ، بیچارهـ دستـ هایمـ

من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم  جراح بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست‌هام چه کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، مشق نوشته ‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و... .
دستهایم را حرام کرده‌ام. همینطور ذهنم را.




ته نوشت:

1. برای هیچ

2. از اول شروع کردم همه چیز رو.