ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی
وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم
که میتوانستم جراح بزرگی بشوم. یا یک چیز
دیگر. ولی دستهام چه کار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، مشق
نوشته اند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و... .
دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
ته نوشت:
1. برای هیچ
2. از اول شروع کردم همه چیز رو.