ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم
سبزه را با یاد روی سبزه ات
سمنو به یاد شیرینی لبخندت
سایه دانه به رنگ چشم هایت
سرکه با یاد ترشی مهربانیت
سیب با یاد تردیه گونه هایت
سکه با یاد درخشش قلبت
سیر با یاد تندی کلامت
با همه خوبی ها و بدی هایت … دوستت دارم
خب اینم چهار شنبه سوری امسالمون
بعد دو، سه سال امسال و موندم خونه، تو حیاطمون اتیش روشن کردیم.
پریدیم از رو آتیش و کلی حال و صفا....جا هیچکدومتونم خالی نبود...
عجب آتیشی بود، و بعدش سیب زمینی ذغالی خوردیم، خیلی وقت بود که سیب زمینی
ذغالی نخورده بودم...
دختر خالم و شوهرش و بچه شم بودن و کلی هم سمبوسه خوردیم (از سمبوسه فروشیه نادر خریدیم بچه بندریا فکر کنم بدونن کجاست).
نکته ی جالبش اینه که اتیش رفته بود بالا و ما هم که خونمون نزدیک آتش نشانیه یکیشون اومده بود دم خونمون ببینه که داریم می سوزیم یا نه؟
شیوا هم ازخوردن زیاد در حال رودل کردنه و من چون نمی خواستم مزاحمش بشم اومدم تا این پست رو بزارم اینجا...
فعلا تا بعد. . .
تا حالا شده یه قرون ته کیفت نباشه و ولی بازم شام با رفقا بری بیرون؟
خب من رفتم، یه شب در عین بی پولی با تمام اعتماد بنفس رفتیم پلاژ سیمین، فرداش واسه دانشگاه رفتن پول نداشتیم یکی هم نبود این وسط بگه شما ها که پول ندارین شام بیرون خوردنتون مال چیه؟!!!
تا حالا شده واسه اینکه تنها خونه نباشی مجبور شی سر کلاس تمام دوستات بری بشینی؟
بله من رفتم چون میترسم تنها تو خونه باشم و همیشه با مینا و سمیه میرم سر کلاس اونا، این ترمی یه حضور فعال تو دانشگاه دارم یه بارم رفتم سر کلاس ترم اولی های کامپیوتر نشستم جو گیر شده بودم درس جواب میدادم
تا حالا شده پولت کم باشه و خواهرت بدونه پولت کمه بازم تو خیابون جلو یه شام فروشی یقتو بچسبه که من غذا می خوام
بله شده، جمعه شب خواهرم جلو شام فروشی یقمو چسبید که من گشنمه و یالا من شام میخوام، حالا بیا و بساز
مـــــــــــــــــــــــــن عید خونه ام
هر کسی رو که دیدم داشته می نالیده از سختیه زندگی و گفته که:
تلخه، سخته، سر ناسازگاری داره ، زندگی مرد می خواد و ..(کلی گله و شکایت دیگه)
ولی من
با اینکه با مامان تو خونه زیر یه سقف دارم زندگی می کنم، حتی هفته ایی یه بارم با هم صحبت نمی کنیم جز سلام و خداحافظ و بیا غذاتو میوتو بخور. با اینکه تو عالم خواهری واسه آبجیم چیزی کم نذاشتم بازم بر می گرده و میگه تو واسه همه نَه نِه هستی و واسه من زن بابا. با اینکه بارها و بارها گناهی نداشتم،مجازات شدم.با اینکه اون رفت و تنهام گذاشت تو جاده ی رفاقت. با اینکه Flash memory خواهرمو انداختم تو لباسشویی و بعدش کلی فحش خوردم. با اینکه Mp3 playarم نیمه جونه و تمام فیلم های دوربینم سوخته. با اینکه آرزوی نمره ی ۲۰ تو درس ریاضی به دلم مونده. با اینکه ۲۱ سالمه و هنوز پختن یه غذا رو هم بلد نیستم. با اینکه گوشی موبایلم سکته کرده اونم از نوع مغزیش. با اینکه مادربرد کامپیوترم فلج شده. با اینکه با این همه تلاش و ۳-۴ شب نخوابیدن و درس خوندن آخرش فیزیک الکتریسته رو ۱۲گرفتم. با اینکه کرایه خونه ماهی ۲۵۰۰۰۰ تومان می دم بدون اینکه ریالی درآمد داشته باشم. با اینکه واسه خرید دفترچه پیام نور باید ۵۴۰۰۰تومان پول بدم.
با اینکه حتی واسه نفس کشیدنم هم باید باج بدم
بازم میگم من خوشبختم و زندگی قشنگه و به همه ی این زحمتاش می ارزه . . .
اینم باز واسه اون که همه ی زندگیم بود و هست و خودش خبر نداره...
با دهان مرده ی بیچاره می خندم هنوز
گاه چون طفلی میان گاهوار سینه ام
می دوم در باغ رویاها و می گردم هنوز
" بی کسی " مانند فانوسی نگاهم می کند
رو به راهم کرده تنهائی و در بندم هنوز
آه شبها بی تو طومار غزلهای هنوز
چون طناب تیره می پیچد به اندام ام هنوز
روح سر گردان و بی تاب تن دیوانه ام
روی سرخ عشق را پژمرده و زردم هنوز
کاش دنیا مثل کندوی عسل بود ودلم
شهد می نوشید از شیرینی دردم هنوز
فکرش مثل خوره افتاده به جونم....
بد داره مغزمو می خوره....خب فراموش کردنش سخته....(اصلا مگه قراره فراموش بشه).
الان خیلی فکرا تو سرمه...فکرم همه جا هست جز اون جایی که باید باشه(منظورم درس).
***
حرفایی که پشت سرم زده میشه اونم کسایی که دوستمن، هم خونمن، رو میشنوم، همش به این فکر می کنم آخه من اگه بد بودم چرا واسه موندنم خواهش میکردی، یکی نیست بگه اخه لامصب جز خوبی و پایه بودن و اسرارتو نگه داشتن چیکار کردم که این حرفا رو بزنی، البته واسم مهم نیست که چی گفتی و چرا گفتی ناراحتیم از اینه که از دستم دادی، از اینه که جلو یه پسر که من هیچ وقت آدم حسابش نکردم این حرفا رو زدی...!!!
اولی آخه گل من، دوست من، هر وقت هرجایی خواستی پشت سر کسی حرفی بزنی یا خواستی غیبتشو کنی ، حرفاتو به کسی بگو که بدونی نره صاف بزاره کف دست اون طرف.
بازم خدا رو شکر که ترم دیگه میرم و ...فقط خاطره هاتون می مونه که اونم خیلی زود فراموش میشه.....
***
عیدم که قراره خونه نباشم، این اولین سالیه که سال تحویل رو خونه نیستم ، سفره هفت سینمو باید تنهایی تو قشم داشته باشم، طفلی مامان گفت تو نیستی پس منم امسال سفره نمیندازم. گفتم مامانی این یه رسم که باید انجامش بدی کاری هم به این نداره که کی باشه و کی نباشه فقط امسال که بی بی نیست صفایی نداره
البته وقت خوبیه واسه این که بتونم فکر کنم واسه تصمیم هایی که باید بگیرم...
***
کلی باید درس بخونم چون می خوام تغییر رشته بدم، خسته شدم از کامپیوتر، و یه چیز جالب تر و پر تحرک تر می خوام، کامپیوتر واسم کسل کنندست همهش باید بشینی روبروش و زل بزنی تو صورتش و اگه حرفتو گوش نکرد با لگد بهش بفهمونی ، خب تا چقد لگد بپرونم.
الانم که دارم اینا رو بلغور میکنم اینجا. . . آبجیم بالا سرم وایساده و میگه زود بیا تا بهت یاد بدم چه جوری مدار هاتو بکشیو چه جوری گزارش کار بنویسی....هر چی نباشه بچه الکترونیکیه دیگه ...
***
بازم حرف هست واسه نوشتن ولی الان برم که درس واجب تره
این شعرم میزارم اینجا واسه اون کسی که میدونم هیچ وقت نمیاد اینجا ولی خدا رو چه دیدی شاید یه وقت اومد و دید و بفهمه که خیلی ....
آزارم می دهی ...
به عمد ...
اما من آنقدر خسته ام ,
آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم ...
نه گله ای نه شکوه ای حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است.
دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است .
انتظار بی مفهوم است .
نه کینه ای .
نه بغضی .
نه فریادی .
فقط صدای چلک چلک باران این منم که روی وسعت دل زمین می گریم ...
باورم نمی شود.
دیگر حتی خوابت را هم نمی بینم.
می ترسم.
می ترسم عادت کنم به درد نبودنت