ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
همیشه با خودم فکر میکردم و نقشه ها میکشیدم در مورد دکور و چیدمان خونه خودم که چنین کنم چنان کنم، کلی ایده ، کلی طرح بکش و رنگها رو با هم ست کن و فیلان و فیلان ....
آخرش در عمل
اولش معمار گند میزنه
بعد برق کار
بعد لوله کش
بعد سرامیک کار
بعد گچ کار
بعد کابینت کار
و الی آخرررررررر
وقتی هم که از طرز کارشون ایراد میگیری میگن خونه قناس ه قناس...
قراره مهمترین اتفاق های زندگیم تو این ماه بیوفته
تصمیم بزرگ و از نظر خودم سختی گرفتم
کلا استرس دارم و همه میگم خدایا خودت بهترین ش رو برام بساز
خب
تو شرکت جدید مشغول به کار شدم یه دوره دو روزه واسه یاد گیری رفتم کرمان و تجربه ی خوبی بود، شناخت نسبتا خوبی راجع به بچه ها پیدا کردم، روحیات منا و سمیه رو فهمیدم، فهمیدم حرف دلاشون چیه ، اینکه درگیری ذهنی منم درگیری اونا هم بوده، فهمیدم البته هر کدوم ساز خودشون رو میزنن و از بخت بد هم چه بدآوازه
هم.ن بینابین آموزش ها حرف این پیش اومد که اگه قرار باشه بمیری و خبر داشته باشی چیکار میکنی، من تنها موردی که تو ذهنم بود اینکه ترجیح میدم کنار خانواده م باشم، پیش مامانم و بس
یعنی کار و بار و زندگی و پول در آوردن تعطیل و میرفتم بست می شستم کنار مامانم
چند روزی هست که درگیر کلاسای آموزشی کار جدید هست م و تمام ساعت هام پره، با دقت گوش میدم و نُت برداری میکنم، تولد مامان هم هست و گیر انتخاب کادو اون هم هستم
امسال دی ماه عزیزتر هم شده واسه م چون علاوه بر تولد خود مو مامان تولد یه اتفاق جدیده واسه م
بعد میگن چه اتفاقی
خوبی خودم اینه که حرف دلمو باید بزنم و تا وقتی نزدمش نمیتونم از فکر اون مثله بیام بیرون، وقتی خبر از تغییر شد و جلسه گرفتن که بهم مثلا خبر و بگن بهشون گفتم من دیگه نمیخوام با شما کار کنم، متاسفم اعتماد ندارم بهتون
قیافه ی همه شون جالب بود، از همه انتطار شنیدن این حرفو داشتن جز من، گفتم من خسته شدم و میخوام سرم به کار خودم باشه حوصله بازی ها رو ندارم، شروع کردن به دلیل و برهان اوردن، همه حرفا برام تکراری بود، اما باید میشنیدمشون
خلاصه که از شرکت قبلی خدافطی کردمو و دوره نقاهت پس از کار زیاد رو میگذرونم و اما هنوز کلمه سنگین مدیرعاملی رو میکشونم با خودمو توفیق اجباری که شامل منم شده.
در حال حاضر تک شغله می باشم
تولد خواهرمه و هرچی بهش گفتم کادو چی میخوای هیچی نگفت و منم همون کیفی که یک ماه قبل بهش داده بودم و قرار بود پولشو بده و نداده بود رو کادو کردم و قراره بدم بهش