وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!
وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

وقتیـــ آسمانــــ بهـ زمینـ میچسبد

اینجا، جیغ از جفنگیات ، خزعبلات ، تفکرات خود می نویسد!

وجود قبایل وحشی در دانشگاه

سلام

چشام وا نمیشه ولی این کرمه نمی زاره که برم بخوابم، می خوام راجع به این چند روز دانشگاه بنویسم. از قبایل وحشی که جدیدن کشفشون کردیم - بچه های سماء - بله از اون وحشیان که دومی ندارن می گین نه! خودتون می تونید امتحان کنید، حالا می رسم به اونجا که تعریف کنم واستون بزارید از اول هفته رو بگم.

نمی دونم والا. . .

خط مشکل داره یا مودم یا ویندوز یا کامی(کامپیوتر سابق)، هر ۵ دقیقه یه بار نت رو قطع می کنه خیر سرم دلم خوشه اینترنتم پر سرعت و بدون محدودیت دانلوده، بخوره تو سر اون . . . که ساپورتش می کنه فقط بلده پول بگیره وقتی زنگ می زنیم پشتیبانی میگه خانوم لینک درسه شما مشکل دارین. بله معلومه که من مشکل دارم اگه نداشتم که بی خیال نت و دار و دستش می شدم.هزار بار باید قسمش بدی به جدو آبادش تا قطع نشو یه اپ بکنی وبلاگتو.هر باری هم که خواستم با پشتیبانی تماس بگیرمو فحش بدم آبجیم گفته زشته اینجا خانوده نشسته.

برای بار دوم هم آهنگ های سیاوش قمیشی رو دانلود کردم، بار اول رو خواهر گرانقدر خیلی راحت و بدون زحمت پاکشون کردن و ویندوز عوض شد.

خدا جون مچکریم که چشم دادی واسه گریه کردنو دیدن این دنیای زشت

مرسی که پا به ما دادی واسه ی سگ دو زدن  واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت

وقت شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی  چی میشد اگه تو دست به ساختنش نمی زدی

خداجون ممنون از این که دوتا دست دادی به ما  تا اونا رو روبه هر مترسکی دراز کنیم

خداجون مرسی از این دلی که تو سینمونه  می تونیم دل یکی دیگه رو بازیچه کنیم

وقت شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی  چی میشد اگه تو دست به ساختنش نمی زدی

 

* یکی از دوستان معاف شده از:

۱. زندگی      ۲. سربازی     ۳. مرد شدن    ۴. هیچکدام

ما که شیرینیمونو گرفتیم باقیش اصلا مهم نیست که معاف از چی بوده. . .  

* ۰۹۱۷۹۰۴۸۱۲۲ اسم یه بلوتوث تو لنچ. مال کدوم عقده ای نمی دونم از این به بعد اسم بلوتوث هایی که بهشون بر می خورم رو می نویسم

 

خب میرسیم به کشف وجود قبایل وحشی در دانشگاهمون . . . خیلی جالب بود واسم فکر می کردم بعد این همه سال درس خوندن دختر و پسر کنار هم و درک اون واسه حداقل دانشجوها جا افتاده باشه ولی به این نتیجه رسیدم که سخت در اشتباهم هنوزم کسانی هستن که جنبه ی همکلاسی شدن با جنس مخالف رو ندارن بارز ترین نمونه ای که می تونم مثال بزنم پسرهای دانشگاه سماء هستن، دختر ندیده های عقده زده بالا . . . به نظرم اگه همین ترم تابستونم نبود همشون اساسی دق می کردن، متاسفانه تو یکی از این کلاسا باهاشون همکلاسم تو کلاس فقط ۵-۶ تا دختر هست و اکثر پسرها هم سماء ی هستن. فقط باید اومد و دید که چه جلف بازیهایی در نمیارن،  یه پسر تپلم هست که هنوز نمی دونه با کدوم دختر شوخی کنه و با کدومشون شوخی نکنه مث اینکه باید یادش داد.  استادمون که خانمه و محل سگ به پسرای پرو کلاس نمی ده و کافیه که یه حرفی بزنن تا بشورتشون و بزارتشون کنار، یه روز سر کلاس یه عطسه ی کوچولو زد همه پسرا زدن زیر خنده و من به این فکر کردم که عطسه کردنم خنده داره آیا؟؟؟؟ . و یکی دیگه هست از تیپ و قیافه اش نمی گم چون اسهال آوره، همیشه بدون جزوه و خودکار میاد سرکلاس و خودکار از یکی دیگه می گیره و چندتا هم برگه از کسای دیگه و مثلا واسه خودش جزوه می نویسه. بحت اون روزمون هم بمونه واسه یه روز دیگه که تعرف کنم.

* تا حالا رفیق نامرد داشتین؟ بی معرفت چی؟

این خانم ناله ی ما جدیدن هر دو مورد بالا رو کسب کردن، یه روز بعد کلاس وقتی آفتابِ خدا بدون هیچ چشم داشتی همه ی نورشو برای ما صادر می کرد و اونو مستقیم و با مهربانی می کوبوند تو مخ ما من و لوسیفرو آناستازیا و ناله منتظر ماشین بودیم اونم کجا؟ سر جاده . . . یه تویوتا کرولا ایستاد واسه دونفر فقط جا داشت که خانم ناله دوید و خواست سوار شه . . .نگاش کردم و گفتم جرات داری برو سوار شو، یه نگاهی انداخت و دید بله ۴ نفریم و گفت اِاِاِ شمام هستین. رو به لوسیفر کردمو گفتم بشناس به این می گن رفیق پایه که لوسیفر گفت این کیه نمی شناسمش!!!...

* من و آناستازیا و لوسیفر دوباره هم خونه شدیم، البته ایندفعه با چهره ای متفاوت. خواهر لوسیفر هم باهامونه و اکثر شبا مامان ام هم میاد پیشمون.

 

ته نوشت:

۱. آرام بشتاب.

۲. همین که دست مردی را باز بگذاری، تو را در دست می گیرد.

اجبار

هی

اومدن خفتمو گرفتن که آپ کنم خب آخه یکی نیست بگه من چی بنویسم

وقتی نوشتنم نمیاد من چه غلطی باید بکنم؟  هیچ اتفاقی هم نیفتاده  . . .

دانشگاهم که نرفتم به خوام چیزی ازش بنویسم، زنگ می زنن میگن میگه نمیخوای فردا بری دانشگاه خب بگیر بکپ ، تا الان واسه چی بیداری؟ و بعد ۵ دقیقه دوباره زنگ می زنن که نمی خواد بخوابی پاشو وبلاگتو اپ کن حوصله مون سر رفته می خوایم وبلاگت تو رو بخونیم این از اون حرفا بود.

به هر حال یه جمله ایی که خیلی وقته دارم بهش فکر می کنم می نویسمش اینجا ببینم چقدر می تونید معنیش کنید

می نویسم (( د ی د ار )) تو اگر بی من و دلتنگ منی ... یک به یک فاصله ها را بردار

برم لالا بد جور خوابم میاد، اینم فقط واسه خاطر رفیقم اپ کردم که ازم خواست. همین

 و تا بعد  

خداحافظی

لوسیفر، آناستازیا، الناز، پریسا و اسماء (کُزت)(هم خونه ای هام) ،

 مامان ام،سرور،ماریه،نسرین، نادیا، صنم، اکرم(الناز)،حسنا و مهشید

 اون راحله که هیچ دل خوشی ازش ندارم.دخترای راهرو اصلی تو خوابگاه،

 Mr.X (که مث یه برادر بزرگ مواظبم بودن و پشتیبان من و نذاشتن که لحظه ای فکر کنم که اینجا تنهام)، آقای ناظری( که بی هیچ چشم داشتی وقتشو گذاشت که به من کارگاه شبکه رو یاد بده)،اراذل کلاسمون و ..... امین کمالی.

دیگه اونجا مصیب احمدی نداره که من هی ببینمش و حرص بخورم که چرا ریشاشو نمی زنه!!! استادامون: مهندس اسمنی و سلیمانی(آخه کجای دنیا استاد به این باحالی می تونی پیدا کنی؟)

 اصلا باورم نمیشه به همین زودی تموم شد، دو ترم مهمانی من تموم شد و باید برگردم همون جهنمی که بودم.

 قشم جزء بهترین خاطره های زندگیمِ ، چه اون خاطره هایی که اشکمو در اورد و چه اوناییی که از خنده رودبرم کردن. اصلا باورم نمیشه که نمی تونم دیگه اقای آزاد  رو ببینم و یا صدای دادو هوار های زارعی رو بشنوم.وای فکر کنین دیگه من تو آموزش با کی سرو کله بزنم وقتی رشیدی نیست؟هاااا؟

 هــــــــــــــــــــــــی، من از سرویس(اتوبوس)آقای رحیمی خاطره دارم تا اون بالا، دفتر رئیس دانشگاه، شیطنتای توی بوفه اون دور هم جمع شدنا و کرکر خنده و نگاه کردن همه و اخم اون پسره(سلیم دهقانی)که از ترس لقمه ساندویچمو نجویده قورت دادم-نمی بخشمش هیچ وقت- .

  شبای پلاژ، سینما دریا و ستاره یا ظهرای پارک زیتون من و سرور خودمونو میکشتیم واسه تاب و سرسره، فقط مواظب بودیم کسی نبینه که فردا تو دانشگاه تابلو خاص و عام مون نکنه. هر روز که به رفتنم نزدیک میشه غمناک تر میشم و غصه ی نبودنم رو تو قشم می خورم.

 

به هر حال همه چی  تموم شد، حلال کنید.

 

ته نوشت:

۱. به همه شک دارم

۲. دلم واسه همه تنگ میشه  

صاحب خانه ی ایده ال

دقیقا چهارشنبه بود من و لوسیفر خسته و کوفته ساعت 6 بعد از ظهر از دانشگاه اومدیم خونه، قرار بود یکی از همکلاسی ها که جزوه ریاضی لوسیفر رو گرفته بود کپی کنه و بیاره دم در خونه تحویل بده. موقع اومدنش من و لوسیفر که هنوز خسته ی دانشگاه بودیم و حال آرایش کردن رو نداشتیم هر دومون یه چادر انداخیم رو سرمون و رفتیم پایین، جزوه رو گرفتیم و گفتیم یه سر بریم خونه صاب خونمون ( خب حوصله مون سر رفته بود) . خونه صاحب خونمون درست پشت خونه ی ما هست یه مرد واقعا خوب و مث پدر می مونه واسمون. نبود خونه و بعد چند دقیقه که برگشتیم دیدیم دو در نشسته و داره دلستر می خورد که من با خنده گفتم تنها خوری و کلی حرف دیگه اونم خندید و همراه ما هم قدم شد و با ما تا سر کوچه اومد و گفت شما برید بالا تا من واستون دلستر بگیرم بیام که لوسیفر در گوشم گفت بهش بگو بی زحمت باواریا هلو بگیره . اومد بالا و دید که خونمون تمیزه میخواست راه پله رو جارو کنه که دید تمیزه و خوشش اومده بود. دلستر ها رو داد و رفت. از اون کله اسبی ها بود خلاصه از بس تلخ بود منو لوسیفر هی خودمون رو فحش می دادیم و می خوردیم.
آها اینو می خواستم بگم که آخه کجای دنیا همچین صاحب خونه ی باحال می تونید پیدا کنید؟

 

ته نوشت:

۱. قدر صاحب خونه ی خوبو باید دونست.

قلم نگارنده

این متن و یکی از دوستای خوبم واسم فرستاده و زحمت اسم این پست هم خود عزیزشون کشیدن متنو گذاشتم اینجا تا موندگار شه.

 midoonam har vaght miay mozooe bahs ma ahval porsi nist up kardane webloge shomast dara har hal har chi ke bashe man khanandeye goftare shoma hastam man ghalame daste shoma ra be har ja ke naghsh biavizad gheble khaham kard va serate rahe khod radar masire harekate negar varaneat be tajali khaham resand ta sedaye in masir ...ba tamimi zamin ra be harekat vadar konad ta alamian badanand ke negar ghalami daradke neveshtare an yek hadeseye khalghe abadist... 

yek hadeseye khalghe abadi

ته نوشت:

۱. این دوست من کمی مبالغه هم کردن و این لطف بیش از حدشونه نسبت به من

۲. حرفی واسه گفتن نیست

 

همون خبر مهمه

شرمندهااااااا باید خیلی زود تر اینو می نوشتم ولی خب نشد این متنم یکی از دوستان زحمتشو کشیدن و نشتن . خبرراجع به عروسیه ی


امروز جمعه 27/2/87 هستش جشن پیوند 55کبوترعاشق 110 دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم امروز جمعیتی اومده بود که من تو جشن های سالیان قبل ندیده بودم.این جشن خیلیا بودن. امین کمالی بیِِِِِِِِِسیم دسش بود و شده بود عضو حراستی جشن یه جوری کلاس گذاشته بود انگاری که پلیسه ، mr.x هم اونجا بود ولی نفهمیدم خدایی پستش چی بود . بعد اینکه اون شب کلی خندیدیم جاتون سبز بود مثله چمنای خشکیده راستی فراموش کردم بگم که خواننده جشن سال قبل نیما نکیسا بود ولی امسال آقای کمالی از اقوام امین کمالی خودمون بود که من اسمشو فراموش کردم.می خوام اینو بگم که از جمعیت حجیم مجردها 110 اسم خط خورد تا بعد ..........


مختصر و مفید.


ته نوشت:


۱. کسی می دونه شاشیدن تو امتحان یعنی چی؟


۲. راستی آقای احمدی چرا نیومدی امتحان مبانی الکترونیکتو بدی ... ها؟


۳. بابک و اردشیر منتظر باشین، دارم براتون. . . (بچه سماعی های پرو)


۴. دست از پا خطا نکن. چون، دست به قلمم.

؟

توجه                  توجه

 

به زوی در این مکان یه خبر مهم نوشته می شود

بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست

بچه های قشم می دونن که جمعه ۸۷/۲/۲۷ قراره چه اتفاق مهمی بیفته

پس منتظر باشید . . .

 

ته نوشت:

قلب شما در سکوت و آرامش ، به اسرار روزها و شبها شناخت می یابد ولی گوشهایتان در حسرت و آرزویند که آوای چنین شناختی را که بر قلبهایتان فرود می آید ، بشنوند.

جبران خلیل جبران