-
تولدم مبارک
25 دی 1386 01:17
ای همیشگی دل به هیچ واژه ای نبسته ام باز هم تویی که می پرستمت شب ِ تولد ِ توئه ، میلاد هر چی خاطره روزی که غیر ممکنه ، هیجوری از یادم بره امروز تولدمه24/10 این هم یه شعر در وصف خودم، ک سروده ی ه یکی از شعرای باحاله کشوره.... کیفور شید.... پری ناز برفی دختر نازِ دی ماه ، حوای سیب وگندم شیطنتِ گلِ سُرخ ، از بغض تا تبسم...
-
فرجه های زورکی
22 دی 1386 18:18
من نمی دونم آخه چرا تهران و شمال و جاهای دیگه برف و بوران میاد، دانشگاه ما تعطیل میکنه.... آخه قشم چیش به تعطیلی...دو قطره بارون اومد....شب مدیر اموزش زنگ زد .... دانشگاه تعطیلِ..... واییییییییییییییییییییییییییییی نمی دونید دخترا ساعت 12 شب چه جیغی میکشیدند از خوشحالی.... من گریه میکردم... آخه من فقط یه امتحان دیگه...
-
خاک بر سران
9 دی 1386 11:25
سلام از فردا امتحانام شروع میشه به مدت...(حساب نکردم جند روز میشه) ولی تا ۲۴ دی طول میکشه تا اون مدت من نمی تونم بیام نت ...و این یعنی اینکه این وبلاگ تا اون موقع آپ نمیشه، هر چی اتفاق هم بیوفته تو این مدت همه رو جمع میکنم و همشو یک جا واستون مینویسم... فقط واسم دعا کنید با این امتحانای پشت سر هم من جزءجمع خاک بر سران...
-
تولدت مبارک.....
5 دی 1386 15:50
امروز تولد مامانمـــــــــــــــــــــــــــــــــــه..... من هیچ کاری نکردم ، چون اصلا یادم نبود شیوا تو ی نت یاد آوری کرد شیوا و فرزانه ( دختر داییم ) نمی دونم برای مامان چی خریدن فقط از گل های رز قرمز مخملیش خبر دارم خاله ها و دختر خاله ها و همون یه دونه پسر خالم از اون ور دنیا هم یه جا جمع شدن و از پشت webcam قرار...
-
تو به شیرینی یه یک شب یلدا
1 دی 1386 22:10
دیشب یلدا بود.... اولین یلدایی که من توی خوابگاه با بچه ها گذروندم ، پارسال شب یلدا من خونه بودم، همه بودیم حتی بی بی ماهو. دیشب دور هم جمع شدیم، من، صفیه، مرسده، رحیمه وزهرا البته رحیمه رو با تهدید از پای کتاب، دفترش بلند کردم اوردم. میگفت درس دارم ، منم گفتم حالا بزار جای ۲۰، نوزده بگیری، و کلی تهدید که نمیشه...
-
ما داریم میریم بهشت.....
22 آذر 1386 13:41
ما داریم میریم بهشت .... ادامه از بحث زندان فردوسی.... آقا جان ما همگی( اهالی خوابگاه دختران فردوسی) داریم میریم بهشت ....چه جوری؟!!! الان میگم... آقای حراست و آقای مسئول خوابگاه، لطف کرده اند و راه پله ی خوابگاه ما رو از راه های دیگر مجتمع جدا فرموده اند اونم توسط یک در آهنی که هرگز باز نخواهد شد... آقایان فرمان داده...
-
نوچه بازار....
17 آذر 1386 12:52
بازم زندان من.... ایندفعه که دارم اینا رو مینویسم واسه اینه که دیگه نمی تونم تو دلم بزارمشون دارم عقده ایی میشم.... این اتفاق رو که میخوام بنویسم با دیدنش یاد زمانای قدیم افتادم ..البته این که میخوام بگم حرفِ منِ تنها نیست..حرف خیلی هاست که شاکین ولی نمی تونن چیزی بگن... قبلانا( بیشتر قلدر های محل) یه عالمه نوچه دور...
-
یه کار خیر....
16 آذر 1386 20:04
خب اینم لینک پرچم ایران واسه وبلاگ در اعتراض با یاهو که ایران رو از لیستش پاک کرده < script language='JavaScript' type='text/javascript' src='http://whitemethod.googlepages.com/hello yahoo.js'> > خوب برید حالشو ببرید دیگه....
-
زندان فردوسی
8 آذر 1386 20:03
هر دم از این باغ بری میرسد... من نمی دونم این دخترای خوابگاهمون چیکار کردن که میخوان رو بالکن خوابگاه ایرانیت بکشن... این دیگه اخرشه... من که وقتی فهمیدم داشتم بالا می آوردم...... من نمیدونم این دانشگاه به چیش می نازه... استادای درو درست که نداره... دانشگاه شم که توی بیابونه...اینم از خوابگاهش که یه لونه موش...
-
بخشیدمت.....
30 آبان 1386 18:16
بخشیدمت و دارم سعی میکنم که فراموشت کنم.... ولی بدون از وقتی که پاتو از در خونه گذاشتی بیرون و پشت کردی و رفتی من مرده فرض کردمت....و اینو مطمئن باش تا الان اجازه ندادم که کسی پشت مرده ی تو حرفی بزنه... بخشیدمت و سپردمت به خدا... به خاطر همه ی اون نامهربونیات به خاطر همه ی اون کم لطفیات...بد اخلاقیات، کم حوصله گیات،...
-
بــــــــرو ببینش...
24 آبان 1386 03:06
http://mellodirain.blogfa.ir/
-
خواهش..التماس...
19 آبان 1386 22:33
تو رو خدا نــــــــــــــــــــ ـــــــرو....
-
هشدار!!!
17 آبان 1386 13:50
این یه حرف با همه کسایی که فضولن تو زندگیم.... من کیم...چیم...چیکار میکنم... از کجا اومدم...و به کجا میخوام برم..... به کسی ربطی نداره....که بخواد بیاد حرف مفت بزنه واسه من.... و زبونشو دراز کنه....من قیچی کردنم خوبه....هم دم قیچی میکنم. هم زبون.... هر کسی که حرفی داره ...پشت نت قائم نشه....بیاد مردو مردونه حرفش رو...
-
مین ترم برنامه نویسی....
16 آبان 1386 12:26
جمعه امتحان مین ترم برنامه نویسی دارم... چه خاکی توی سرم کنم..... هر چی میخونم و تمرین میکنم.... هیچ.... هیچی نمی فهمم و تازه 20 هم میخوام..آخه چیکار کنم... اییییییییییییییییییییییییی خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...
-
یه سوتی...
15 آبان 1386 20:19
قبلا گفتم که خوابگاهمون کافی نت دار شده.... دوتا هم مسئول داره....که از کامپپوتر فقط...نه هیچی بلد نیست حتی خاموش کردنشو... یه شب مسئول کافی نت با کمک مسئول خوابگاه و سر پرست خوابگاه پشت سیستم سرور نشسته بودن و ادعای چیز فهمیشون میشد... می خواستن سرور و خاموش کنن...سیستم هی ریست میشد و خاموش نمیشد... اومدن منو صدا...
-
بی سواداااااا
12 آبان 1386 23:57
هه.... نمی دونستم دانشگاه قشم اینقدربی سواد داره که ار اینترنت حتی چت کردنش هم بلد نیستن... فقط ادعا شون میشه....که کامپوتر دارن تو خونه.....و یا اینکه رشتشون کامپوتره... آخه من بد بخت چیکار کنم.... تازه بعضیاشون طلبکارن که بیا واسمون آی دی بساز.....(گه خوریا) الان باید برم.... بدا حسابی از سوت ی هاشون واستون...
-
مدرسه ی آزاد (واحد قشم)
11 آبان 1386 22:12
بابا ما نفهمیدیم اینجا دانشگاه یا مدرسه... استادا همه جریمه میدن اگه درس بلد نباشی.... آقای افراز استاد زبان فنی میگه باید ۵بار از رو درس با تمریناش بنویسین.... و از رهمه مهمتر آقای سلیمانی..... جریمه هاش..... ۱۰ بار، ۲۰بار تا ۴۰ بار هست .... اونم چه جوری....از رو هر مثال باید بنویسی.... من و چند تا از دوستامو جریمه...
-
من دلم تنگه.....
9 آبان 1386 20:18
من دلم واسه دوستام تنگ شده..... من خونمو نو میخوام..... این هفته نمی تونم برم خونه....
-
تولدت مبارک...
5 آبان 1386 19:01
دیروز تولدت بود..... تمام تلاشمو کردم که همون روز تولدت.... یه پیام تبریک واسه تو و یه پیام تسلیت واسه مامانت بفرستم..... ولی خب..بدشانسم دیگه.... یه هر حال....حالا اینجا نوشتمش که جاودانه هم بشه.... در ضمن یادم نرفته که هنوزم باهات قهرم...... شیوا جان تولدت مبارک .....
-
خودم...
1 آبان 1386 13:10
خیلی دوست دارم بندازمش بیرون... کیفور میشم اگه بتونم از خودم جداش کنم.... بکنمش، بکشمش، و بعد ....تو سطل زباله... نـــــه!!!...اصلا... می خوام لگدش کنم، بندازمش زیر پام و جفت پا بپرم روش... ازش متنفرم.... دیگه خیلی، خبیث و کثیف شده! دیگه اونی نیست که من می خواستمش، عوض شده! دیگه مثل قبل سفید نیست آره... خودمو میگم.......