-
این دانشگاه دوست داشتنی و این زندگیه سراسر خوشبختی
16 اسفند 1386 22:59
یه هفته س کلاسامون شروع شده و درس ریاضی شروع نشده، آقای مدبر امتحان میانترم گذاشته اونم کی.....شبی که چهار شنبه سوریه.... بی خیال اینا.... این هفته، هفته ی باحالی بود. هر شب پلاژ...اونقدر که دیگه داشتم پلاژ بالا می آوردم... دقیقا یه هفته بود که من و اکیپ خونمون شامو تو پلاژ میخوردیم... واقها که... مردم نون ندارن بخورن...
-
بی بی ماهو
9 اسفند 1386 22:04
چقدر زود میگذره.... انگار همین دیروز بود... دستمو تو دستاش گرفت و گفت که تو بمون، نرو، امشبو اینجا باش. گفتم باشه،هستم تا خود صبح هستم و سُ رُم توی دستشو عوض کردم ساعت ۱۱ شب بود که خاله اومد دنبالم ، گفت من شب می مونم پیشش تو برو، گفتم صبح زود خودم میام و..... دیگه بی بی دیگه نبود یه سال گذشت وامسالم مث پارسال من عیدی...
-
حذف و اضافه
8 اسفند 1386 23:47
دیروز و امروزحذف و اضافه رشته های حسابداری، کامپیوتر و تربیت بدنی بود من شانس اوردم که همون دیروز کار حذف و اضافمو انجام دادم، امروز که از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب کلاس داشتم، فقط کلاس ریاضی با آقای مدبر برگزار شد و بقیه کلاسا هیچ. با بچه ها رفتم ساختمان آموزشی................ چــــــــــــــــــــــــه غلغله ای بود باز خدا...
-
خیلی تنهام
8 اسفند 1386 22:58
" دلم یک دوست می خواهد که خیلی مهربان باشد دلش اندازه دریا به قد آسمان باشد "
-
نگو اینجا آخر راهِ
8 اسفند 1386 20:56
خنده ها می گذرد , مرا ترک میکند و من اینجام تنها تر از همیشه در تاریکی خود فرو می روم به دنبال چه میگردم؟ وسعت این زندگی بیش تر نیست صدای تیک تاک زمان یادآور عمریست که تلف شد به چه می اندیشم؟ به پوچیه وجودم زمین ما روشن نیست یا بازیه کودکانه جهان؟ خواستم پر باشم در آغوش باد زندگی به هر طرف که رفتم و دیگر چیزی مهم نیست...
-
. . .
5 اسفند 1386 15:59
ایییییییییییییییییییییییییی خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدا آخه من ۵ تا ۲۰ رو چه جوری بیارم!!!. . . ته نوشت: دارم میرم قشم(کسی جنس نمی خواد واسش بیارم؟. . .)
-
داستان ۲
4 اسفند 1386 11:32
یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر...
-
این زمستون نمی خواد بره...
4 اسفند 1386 09:02
ســــــــــــــــــرما خودرم فتیر.....چشمام باز نمیشه، بعد دو سال، سرماخوردگی اونم تو این وقت سال زشته... ۷-۸ اسفند حذف و اضافه دارم... میخوام یه ۴ واحد دیگه بگیرم کار آفرینی و کارگاه مبانی الترونیک، هفته ی پیش رفتم دانشگاه -چهارشنبه از ۸ صبح تا ۸ شب کلاس دارم ولی فقط ریاضیش تشکیل شد اونم آقای مدبر اومد سر کلاس یه تو...
-
بازم تولد...
29 بهمن 1386 14:19
امروز عصر تولد مانا و دانا ست فکر کنم مانا ۵ سالش بشه و دانا ۱ سال البته فکر کنم، ۳۵ تا بچه دعوتن و وسط همه ی اونا من و شیوا هم دعوتیم احتمالا مامانشون فهمیده ما هنوز بچه ایم.... به هر حال من و شیوا باید از الان بریم و به مامانشون تو دکور خونه کمک کنیم.... و شب هم که کـــــــیک خامه اییییی مــــــــــــــــــــــــن...
-
یه روز مهم واسه اونا که اصیلن...
28 بهمن 1386 23:50
فردا روز عشاق هست در تاریخ ایران باستان.... من نمی فهمم وقتی که خود مون یه جشن خوب و با اصالت تر از جشن اون اجنبی های بی رگ و ریشه و بو گندو داریم ، چرا چسبیدیم به جشن اونا... روز عشق به ایرانیان اصیل و اونا که عاشقن مبارک
-
من خیلی غمناکـــــم
27 بهمن 1386 17:50
دوستام دارن میــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرن..... من دارم غم میخورم تا ترم تابستون دیگه نمی بینمشـــــــــــــون امروز ساعت 7 شب بلیط دارن...... من نمی خوام اونا برن!!!
-
داستان۱
26 بهمن 1386 15:45
یه مرد 80 ساله میره پیش دکترش برای چک آپ، دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده: هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر 25 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟ دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب... بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر...
-
دریا سواری
26 بهمن 1386 11:28
25 بهمن طبق قانون اجنبی ها که طرفدارای ایرانی وطن فروششم کم نیست( روز ولنتاین که من اصلا قبولش ندارم وقتی خودمون چشن سپندار مذگان -البته اگه درست گفته باشمش- رو داریم بازم میریم سراغ جشنهای اون اجنبی ها-) . ... من و دوستام رفتیم قشم جای همه خالی نبود جز ..... ؟!!!. آخه به هیچکی فکر نکردم . تو قایق خیلی خوش گذشت . وصف...
-
اومدن...
24 بهمن 1386 09:02
دوســـــــــــــــــــــــــتام سمیرا ، نگار ، خدیجه و مریم همین الان اومدن.... خوشــــــــــــــــــــــــحالم.... جای زهرا خیلی خالیه کاش اونم بود... برم به مهمونام برسم ..... تا بعد...
-
باید خوشحال باشم؟
23 بهمن 1386 09:00
22 بهمن که قسمت نشد برم و یه مشت محکم بزنم تو دهان استکبار جهانی، شیطان بزرگ امریکا ، احتمالا امریکا ترسیده و اون روزو تو خونش مونده بود. به هر حال... (این قضایا ربطی به من نداره). انشالله سال بعد خودم میرم خفش میکنم... ***** فردا .... 24 بهمن ، اتفاقی قرار بیوفته که طالع بینان و جادوگران و واقعه نویسان این واقعه را...
-
خیلی نامردیه....
18 بهمن 1386 09:32
یک روز وقت، فقط یه یک روز واسه دیدن همه ی دوستام....این خیلی نامردیه!!! زهرا، سمیرا، خدیجه، نگار، سمیه، راحیل، صغرا، مریم، آزاده ، فاطمه، افروز و.... اونم یه روز کامل نه! فقط یه از صبح تا ظهر، آخه این انصافِ ، بعد 8 ماه و یک روز ... شبی که رسیدم اتاق .. خوابگاه مرکزی غلغله بود مگه من گذاشتم کسی درس بخونه؟ ولی خدایش...
-
انتخاب واحد....
17 بهمن 1386 21:53
آخه من چی بگم.... عصر ارتباطات هست و ما همچنان در دانشگاه قشم باید دستی انتخاب واحد کنیم، اونم چه جوری باید سر . کله بزنی با خانم رشیدی و اقای زارعی. وقتی میای قشم واسه انتخاب واحد اول باید یه پارتی پیدا کنی، یا یه آشنا و یا یه شیر پاک خورده که کارتو راه بندازه و در غیر این صورت باید یه کفش اهنی بپوشی و صبر ایوب داشته...
-
دارم میرم....
10 بهمن 1386 17:06
دارم میرم شیراز...... دل همتون بسوزه....... چه کیفـــــــــــــــــــــــــــی میده سرمـــا........ میرم دوستامو ببینم...... فکر رفتنش خیلی قشنگه ولی بدترین قسمت این فکر اینه که باید سوغاتی بخرم....... فکرش شده واسم کابوس.....کاش مجبور نبودم..... (دیدی بعضیا با چه ذوق و شوقی واسه تمام فک و فامیل و دوستان و آشنایان و...
-
هم خوشحالم و هم غمناک....
3 بهمن 1386 12:29
مهرسده کارشناسی قبول شده من خوشحالم... ولی آبجیم قبول نشده... من غمناکم...
-
دارم دق میکنم
29 دی 1386 22:08
هــــــــــی الکی و بی هیچ دلیلی امتحانای ما رو لغو کردن فقط واسه اینکه تنبلیشون میشد کار کنن- مسئول های دانشگاه قشم رو میگم- امشب که با مهرسده تماس گرفتم گفت که از تهران گفتن دانشگاه های جنوب که تعطیل کردن رو جریمه میکنن- خیلی خوشحالم- واسه امتحانم خیلی خونده بودم و الان هیچ حسی واسه دوباره خوندنش نیست....-حالا کی...